روز زیازتی

 هفت مرتبه سنگ زدن هم بر همین اساس است. سؤال: آیا در روز عرفه و روز زیارتی امام حسین علیه السلام کسی که سعادت مشرّف شدن به آن اماکن الهی را ندارد با انجام اعمال آن روز آیا همان نظری را که خداوند در عرفات و به زائرین امام حسین می نماید و باعث پاک شدن گناهانش می شود آیا ما را نصیب و بهره ای هم می باشد؟

 جواب: بله هیچ تفاوتی نمی‌کند به اندازه سر سوزنی فرق نیست.

 سؤال: مستطیع بودن در امر حج از نظر جنابعالی هم برای مرد و هم برای زن البتّه با توجه به اینکه مردی به همسرش بگوید که فعلًا توان مالی ندارد برای فرستادن به حج تمتّع چیست؟ آیا می‌تواند حداقل به حجّ عمره برود زیرا همسرش به او گفته من فقط خرج حجّ عمره می‌توانم فعلًا به شما بدهم؟ جواب: اشکال ندارد به حج عمره برود و البته این هست که مرد موظّف نیست که مخارج همسرش را شرعاً بپردازد، البتّه اگر این را انجام دهد بسیار کار خوبی کرده ولی شرعاً بر ذمّه او نیست چطور این که اگر فرض کنید که زن نتواند روزه بگیرید به واسطه شیر دادن و یا به واسطه مرض بر عهده مرد کفّاره قضا دادن نیست، مرد خواست بدهد نخواست او ذمه زن هم ساقط می‌شود، اگر زن نداشت که حتّی کفّاره بدهد از ذمّه او ساقط می‌شود ولی اگر مرد بپردازد چه بهتر، در مورد حج شرایط فرق نمی‌کند حج واجب است برای مرد و برای زن به طور مساوی ولی، شرایط استطاعت متفاوت است، آن شرایطی که برای مرد است آن شرایط برای زن سهل‌تر است به واسطه مسئولیت و تلکیفی که نسبت به امور بچّه‌داری و نظام زندگی دارد و با توجّه به آن شرایط اگر استطاعت پیدا کرد مثل مرد باید برود گرچه مرد ممانعت کند و اگر پیدا نکرد نباید برود و وظیفه مرد هم این نیست که آن شرایط را تکفّل کند اگر برای عمره استطاعت داشت برای رفتن اشکال ندارد چون دو چیز واجب است یک عمره واجب است و یکی حج واجب است حج تمتع واجب است، یعنی آن اعمال خاص رفتن به عرفات و اینها واجب است و

 هر کدام را انسان انجام بدهد یک تکلیف را انجام داده اگر پول دارد عمره برود خب برود یک واجب را انجام بدهد یک واجب دیگر هم می‌ماند برای بعد و اگر نه و اگر بداند که اگر این پول را نگه دارد می‌تواند بعداًاضافه کند و با آن حج برود باید این را نگه دارد تا این که به واسطه اضافه شدن آن به حج برود نمی‌تواند آن را خرج کند.

حرم امام رضا

علی بن موسی  الرِّضا 

یكی از علل شهادت امام علی بن موسی  الرِّضا علیه السّلام، بیان حكم واقع بود

مأمون حضرت رضا علیه السّلام را به دربارش آورده است تا موید و موكّد احكام باطله و مسائل مشتبهۀ او باشند نه اینكه در هر مسأله ای حكمی را خلاف رأی و نظریۀ وی بیان كنند. برای سلاطین جائره و حكَّام جابره مصیبتی از آن عظیم تر تصوّر نمی شود كه كسی در مقابل رأی و تصمیم و نظریۀ ایشان ، اظهار علم و حیات كند.

احتجاج مرد صوفی با مأمون و تصمیم مأمون به قتل امام رضا علیه السّلام

در «بحارالانوار» در باب اسباب شهادت امام رضا صلوات اللَه علیه گوید: در «علل الشَّرایع » و «عیون أخبار الرِّضا»، از مكتّب ، و ورَّاق ، و هَمْدانی جمیعاً از علی از پدرش از محمد بن سنان روایت می نماید كه او گفت : من در محضر مولایم امام رضا علیه السّلام در خراسان بودم ، و عادت مأمون این بود كه روزهای دوشنبه و پنجشنبه برای مراجعات مردم می نشست ، و امام رضا علیه السّلام را در سمت راست خودمی نشانید.

اهمیت زیارت امام رضا علیه السلام و دیدگاه اهل معرفت نسبت به آن

در زیارت ائمه علیهم‌السّلام می‌خوانیم مخصوصاً در زیارت جامعه: «فَمَعَكُم مَعَكُم لا مَعَ عَدُوِّكُم»1 این فقره معنایش چیست؟ كسی كه با شماست با شماست، نه با دشمنان شما. اصل مسأله این است كه حقیقت دین و حقیقت راه انسان و طریق انسان به سوی عالم آخرت طریق ولایت است، یعنی حركت در مسیر اولیاء خدا و انجام آن اموری كه انسان را در آن راه هر چه بیشتر و بهتر تثبیت كند و پرهیز از اموری كه انسان را نسبت به این تثبیت شل كند و سست كند. از یك طرف پرداختن به یك امر و یك مسأله‌ای كه انسان را نسبت به مسیر ولایت یعنی مسیر امام علیه‌السّلام امام معصوم نسبت به مسیر امام معصوم علیه‌السّلام محكم كند، پایدار كند، سفت كند، این را به عنوان یك واقعیت غیر قابل انكار در زندگی و در حیات خودش قرار بدهد، همان‌طوری كه خودش را یك واقعیت غیر قابل انكار تلقی می‌كند.

 ما خودمان را قبول نداریم؟ خودمان را قبول داریم، اگر قبول نداشتیم كسی به ما اهانت می‌كرد طوریمان نمی‌شد، كَكِمان نمی‌گزید، حالا اهانت كرده كه كرده! عصبانی می‌شویم، اخم‌هایمان درهم می‌رود، مرتیكه آمده چی دارد می‌گوید، خجالت نمی‌كشد، حرف دهنش را نمی‌فهمد! پس معلوم است خودمان را قبول داریم، حالا اگر همین حرف را به یكی دیگر بزند باكمان نیست. در خیابان یكی دارد به یكی دیگر سب می‌كند، ناسزا می‌گوید، ما هم رد می‌شویم از این‌طرف می‌رویم و اصلًا توجّه نمی‌كنیم. چرا؟ چون قبول نداریم، بقیه را قبول نداریم، در درون خود جا نمی‌دهیم و چون در درون خود جای ندارند، نسبت به مسائلی كه برای آنها پیش بیاید بی‌تفاوت هستیم. اگر خیلی هنر داشته باشیم بخواهد زیاد از حد تجاوز كند، خُب حالا یك رگ انسانیت‌مان، عطوفت‌مان، ترحم هر چه باشد، بجنبد، می‌رویم سراغش: آقا چه كار داری می‌كنی، بالاخره، حسابی، كتابی، یعنی چه، چه كار كرده؟ یكی می‌بینید بچّه را دارد می‌زند، بلند می‌شوید می‌روید متعرض می‌شوید. امّا یكی بخواهد بیاید به بچّه خود شما تعرض كند همین‌جور نگاه می‌كنید؟ یا نه، اینجا حساب و كتاب فرق می‌كند! یا این كه كسی‌

 

هدف از زیارت امام رضا علیه السلام در روز 23 ذی‌القعده (مشهد مقدس

 بخواهد به خود شما تعرض كند، چه تعرض فیزیكی یا تعرض شخصیتی و آبرویی؛ بخواهد آبروی شما را ببرد، در یك مجله‌ای، روزنامه‌ای یا فرض كنید نسبت به شما هتك حیثیت، هتك حرمت كند! كی بوده، چی بوده، بلند شوم بیایم جواب بدهم. حالا كاری نداریم درست گفته، شاید هم درست گفته، ولی می‌گوید كه درست گفته كه بی‌خود كرده درست گفته، این اصلًا نباید به من اهانت كند، نباید توهین كند، نباید! چرا؟ چون ما وجود خود را نسبت به بقاء خود قبول داریم، باور داریم.

هدف از زیارت امام رضا علیه السلام در روز 23 ذی القعده – مشهد

ايشان(علامه طهراني) مي فرمايند:

اين حقير معمولاً قبل از اقامت در شهر مشهد مقدّس كه تا اين تاريخ كه پنجم شهر رجب ١٤٠٣ هجريّه قمريه است؛ سه سال و چهل روز به طول انجاميده است (چون ورود در اين ارض مقدّس در بيست و ششم جمادي الاولي ١٤٠٠بوده است)، معمولاً در تابستانها با تمام فرزندان و اهل بيت، قريب يكماه به مشهد مقدّس مشرّف مي‌شديم.

در تابستان سنه ١٣٩٣ كه مشرّف بوديم و آية اللَه ميلاني و حضرت علامه آية اللَه طباطبائي هر دو حيات داشتند، و ما منزلي را در منتهي اليه بازارچه حاج‌آقا‌جان در كوچه حمّام برق اجاره كرده بوديم، و معمولاً از صحن بزرگ هميشه به حرم مطهر مشرّف مي‌شديم. يك روز دوساعت به ظهر مانده مشرّف به حرم شدم، و حال بسيار خوبي داشتم، و سپس براي نماز ظهر به مسجد گوهرشاد آمده و با چند نفر از رفقا بطور فُرادي نماز ظهر را خواندم، همين‌كه خواستم از در مسجد به طرف بازار كه متّصل به صحن بزرگ بود و يگانه راه ما بود، خارج شوم، دَرِ مسجد را كه متّصل به كفشداري بود بوسيدم؛ و چون نماز ظهر جماعت‌ها در مسجد گوهرشاد به پايان رسيده ومردم مشغول خارج شدن بودند؛ چنان ازدحام و جمعيّتي ازمسجد بيرون مي‌آمد كه راه را تنگ كرده بود.

هدف از زیارت امام رضا علیه السلام در روز 23 ذی القعده – مشهد

شفا دادن حضرت رضا عليه السّلام

دوست محترم و برادر مكرّم: آقاي دكتر … كه از أصدقاء و اخوان ديرين ما هستند،در روز سه شنبه ٢٢ جمادي الاولي يكهزار و چهارصد و سه كه به مشهد مقدّس مشرّف شده بودند داستان جالبي را از همشيره خود نقل كردند كه ما در اينجا ثبت مي‌كنيم.

همشيره ايشان خانم دكتر … كه داراي درجه دكتري در بيماريهاي عمومي و زنان است و مدت مديدي با شوهر خود آقاي دكتر … كه دندان پزشك است در شهر كرمان به معالجه و طبابت اشتغال داشته‌اند.

اين خانم دكتر كه در بيمارستان نيز كار مي‌كرد وقتي مواجه شد با يك زن حامله كه فقير بود و چندين كودك خردسال داشت و اين مريض مبتلا بود به بيماري مسموميّت حاملگي كه بسيار خطرناك بوده و به ندرت معالجه مي‌شود.

اطبّاء آن بيمارستان و از جمله همين خانم دكتر آنچه مي‌دانستند و مي‌توانستند در روي اين بيمار انجام دادند، به هيچوجه مؤثّر واقع نشد مريض در روي تخت افتاده، در يك دست سورنگ قند، و در دست ديگر سورنگ تزريق خون بود، تا كم كم بيمار در آستانه مرگ رفت و تمام علائم مرگ در او مشهود شد و ديگر همه اطباء كار او را تمام شده يافتند و دستور دادند كه سورنگ قند وسورنگ خون را بردارند.

ادامه در مکتب وحی

شفا دادن حضرت رضا عليه السّلام زن حامله در آستان مرگ را

شفا دادن حضرت رضا عليه السّلام زن حامله در آستان مرگ را

دوست محترم و برادر مكرّم: آقاي دكتر … كه از أصدقاء و اخوان ديرين ما هستند،در روز سه شنبه ٢٢ جمادي الاولي يكهزار و چهارصد و سه كه به مشهد مقدّس مشرّف شده بودند داستان جالبي را از همشيره خود نقل كردند كه ما در اينجا ثبت مي‌كنيم.

همشيره ايشان خانم دكتر … كه داراي درجه دكتري در بيماريهاي عمومي و زنان است و مدت مديدي با شوهر خود آقاي دكتر … كه دندان پزشك است در شهر كرمان به معالجه و طبابت اشتغال داشته‌اند.

اين خانم دكتر كه در بيمارستان نيز كار مي‌كرد وقتي مواجه شد با يك زن حامله كه فقير بود و چندين كودك خردسال داشت و اين مريض مبتلا بود به بيماري مسموميّت حاملگي كه بسيار خطرناك بوده و به ندرت معالجه مي‌شود.

اطبّاء آن بيمارستان و از جمله همين خانم دكتر آنچه مي‌دانستند و مي‌توانستند در روي اين بيمار انجام دادند، به هيچوجه مؤثّر واقع نشد مريض در روي تخت افتاده، در يك دست سورنگ قند، و در دست ديگر سورنگ تزريق خون بود، تا كم كم بيمار در آستانه مرگ رفت و تمام علائم مرگ در او مشهود شد و ديگر همه اطباء كار او را تمام شده يافتند و دستور دادند كه سورنگ قند وسورنگ خون را بردارند.

اين خانم دكتر مي‌گويد: حالا سرنگ خون را برنداريد! و احتياطًا بگذاريد شايد خدا شفا دهد!

اطبّاء همگي بطور بي‌اهميّتي بدين مطلب و سبك شمردن اين گفتار، تخت مريض را ترك كردند زيرا كه نه تنها مرگ او را حتمي مي‌دانستند بلكه اين بيمار را مرده مي‌يافتند.

همين كه اطبّاء بيرون مي‌روند اين خانم دكتر از اطاق اين مريض در سرسرا مي‌آيد و متوسّل مي‌شود به حضرت سيد الشّهداء عليه السّلام و عرض مي‌كند: اين بيمار بچه‌هاي خرد و كودك‌هاي نو سال دارد؛ و اگر بميرد همه اين اطفال بي‌خانمان مي‌شوند شما را به مقام و عظمت خود او را شفا دهيد!

منیع مکتب وحی

شفا دادن حضرت رضا عليه السّلام زن حامله در آستان مرگ را

سير علوم‌ و تاريخ‌ شيعه‌ در عصر امام‌ رضا عليه‌السّلام

مقاله پیش رو گزیده ایست از فرمایشات حضرت علامه آیت اللَه حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی در ارتباط با سیر علوم و تاریخ شیعه در زمان امام رضا علیه السلام1

سير علوم‌ و تاريخ‌ شيعه‌ در عصر امام‌ رضا عليه‌السّلام 

سياست‌ إلهيّۀ أئمّه‌: با بنی عباس‌ ايجاب‌ نمود تا با آنان‌ مسالمت‌ نمايند، و بر احکام‌ جائرۀ صادرۀ از قِبَلشان‌ صبر نموده‌ و دندان‌ بر جگر نهند، برای هدف‌ اصلی که‌ إذاعۀ حق‌ بوده‌ باشد. و اين‌ امر پی نمیگيرد مگر با کار کردن‌ در حال‌ سِرّ و پنهان‌ بدون‌ آنکه‌ آن‌ دستگاههای جائرۀ جابره‌ استشعار بدين‌ مهم‌ نمايند. زيرا اگر بنی عبّاس‌ فی الجمله‌ استشعار بدين‌ امر مینمودند أبداً رحمتی در آنان‌ وجود نداشت‌ که‌ مانع‌ بروز آن‌ نگردند.

و اگر آن‌ گونه‌ مسالمت‌ نبود هر آينه‌ فاتحۀ آنان‌ و فاتحۀ شيعيان‌ يک جا خوانده‌ شده‌، يکسره‌ شربت‌ مرگ‌ را مینوشيدند پيش‌ از آنکه‌ منزلتشان‌ و کراماتشان‌ از فضائل‌ و علوم‌ و معارف‌ به‌ منصّۀ ظهور برسد. آن‌ فضائل‌ و علوم‌ و معارفی که‌ به‌ ذوی البصائر هشدار داد که‌: ايشانند گنجينه‌داران‌ علم‌ رسالت‌ و اهل‌ بيت‌ نبوّت‌.

و در نتيجۀ آن‌ سياست‌ إلهيّه‌، و آن‌ کرامات‌ باهره‌، مُواليان‌ اهل‌ بيت‌ رو به‌ فزونی گذاردند، و به‌ سبب‌ آن‌ مسالمت‌، قدری خونهايشان‌ محفوظ‌ بماند همان‌طور که‌ نفوس‌ شيعيانشان‌ به‌ قدر امکان‌ محفوظ‌ بماند.

بساط‌ تشيّع‌ در شهرها گسترش‌ پيدا نمود و جمعی بسيار از طالبيّين‌ اميد و چشمداشت‌ نهضت‌ داشتند، بلکه‌ محمد بن‌ ابراهيم‌ از اولاد حضرت‌ امام‌ حسن‌ مجتبی عليه‌السّلام در کوفه‌ انقلاب‌ نمود، و دائرۀ امرش‌ قوّت‌ يافت‌ و نيرومند شد تا به‌ جائی که‌ در بصره‌ و مکه‌ نيز داعيان‌ او دعوت‌ داشتند. و ابراهيم‌ بن‌ موسی بن‌ جعفر عليهما‌السّلام در يمن‌ نهضت‌ کرد و بر جميع‌ نقاط‌ يمن‌ استيلا يافت‌. و حسين‌ بن‌ حسن أفْطَس‌ در مکه‌ قيام‌ کرد، و پس‌ از مرگ‌ محمد بن‌ ابراهيم‌ و مرگ‌ داعيه‌شان‌ أبُوالسَّرايا در کوفه‌، حسين‌ افْطَس‌ با محمد بن‌ جعفر الصّادق‌ عليه‌السّلام بيعت‌ کرد، و او را اميرالمومنين‌ نام‌ نهاد. بلکه‌ در هيچ‌ قطری از أقطار جائی را نمیتوانی يافت‌ مگر آنکه‌ يک‌ نفر مرد عَلَوی در سرش‌ هوای نهضت‌ و انقلاب‌ بود، و يا آنکه‌ مردم‌ هوای انقلاب‌ را در سرش‌ میانداختند.

ادامه در مکتب وحی

اسباب شهادت امام رضا علیه السلام

یكی‌ از علل‌ شهادت‌ امام‌ علی‌ بن‌ موسی‌ الرِّضا علیه ‌السّلام، بیان‌ حكم‌ واقع‌ بود

مأمون‌ حضرت‌ رضا علیه‌السّلام را به‌ دربارش‌ آورده‌ است‌ تا موید و موكّد احكام‌ باطله‌ و مسائل‌ مشتبهۀ او باشند نه‌ اینكه‌ در هر مسأله‌ای‌ حكمی‌ را خلاف‌ رأی‌ و نظریۀ وی‌ بیان‌ كنند. برای‌ سلاطین‌ جائره‌ و حكَّام‌ جابره‌ مصیبتی‌ از آن‌ عظیم تر تصوّر نمی‌شود كه‌ كسی‌ در مقابل‌ رأی‌ و تصمیم‌ و نظریۀ ایشان‌، اظهار علم‌ و حیات‌ كند.

احتجاج‌ مرد صوفی‌ با مأمون‌ و تصمیم‌ مأمون‌ به‌ قتل‌ امام‌ رضا علیه‌ السّلام

در «بحارالانوار» در باب‌ اسباب‌ شهادت‌ امام‌ رضا صلوات‌ اللَه‌ علیه‌ گوید: در «علل‌ الشَّرایع‌» و «عیون‌ أخبار الرِّضا»، از مكتّب‌، و ورَّاق‌، و هَمْدانی‌ جمیعاً از علی‌ از پدرش‌ از محمد بن‌ سنان‌ روایت‌ می‌نماید كه‌ او گفت‌: من‌ در محضر مولایم‌ امام‌ رضا علیه‌السّلام در خراسان‌ بودم‌، و عادت‌ مأمون‌ این‌ بود كه‌ روزهای‌ دوشنبه‌ و پنجشنبه‌ برای‌مراجعات‌ مردم‌ می‌نشست‌، و امام‌ رضا علیه‌السّلام را در سمت‌ راست‌ خودمی‌نشانید.

روزی‌ به‌ مأمون‌ خبر دادند كه‌: مردی‌ از صوفیان‌ دزدی‌ كرده‌ است‌. امر كرد تا وی‌ را احضار نمایند. چون‌ به‌ وی‌ نگاه‌ كرد، دید مردی‌ است‌ ژولیدۀ درهم‌ رفته‌ و شكسته‌، و در پیشانیش‌ میان‌ دو چشمش‌ آثار سجود است‌.

مأمون‌ گفت‌: بد است‌ كه‌ این‌ آثار جمیله‌ در كسی‌ باشد كه‌ این‌ فعل‌ قبیح‌ از او سرزده‌ باشد، آیا تو را به‌ دزدی‌ نسبت‌ داده‌اند، با این‌ آثار نیكوئی‌ كه‌ من‌ در ظاهرت‌ می‌نگرم‌؟!

مرد صوفی‌ گفت‌: من‌ دزدی‌ را از روی‌ اضطرار انجام‌ دادم‌ نه‌ از روی‌ اختیار، هنگامی‌ كه‌ تو مرا از حقّی‌ كه‌ خداوند برایم‌ از خُمْس‌ و فَیء معین‌ كرده‌ است‌ محروم‌ نموده‌ای‌؟!

مأمون‌ گفت‌: تو چه‌ حقّی‌ در خمس‌ و فیء داری‌؟!

صوفی‌گفت‌: خداوند عزّوجلّ خمس‌ را به‌شش‌ قسمت‌ نموده‌است‌ وگفته‌است‌:

﴿وَاعْلَمُوا أنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيءٍ فَأنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي‌ الْقُرْبَي‌ وَالْيتَامَي‌ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِالسَّبِيلِ إنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَه وَ مَا أنْزَلْنَا عَلَي‌ عَبْدِنَا يوْمَ الْفُرْقَانِ يوْمَ الْتَقَي‌ الْجَمْعَانِ﴾. 1

منیع مکتب وحی

اسباب شهادت امام رضا علیه السلام

علّت اشتهار امام رضا به امام غريب

چند چیز شاید در اتّصاف حضرت به اسم و صفت غریب و غربت تأثیر داشته باشد:

اوّل عنوان ولایت فی حدّ نفْسِها که از دسترس بشر دور، و به مقام قرب و حرم خاصّ خدا نزدیک، و لازمه این حقیقت عدم انس و آشنائی قاطبه مردم با آثار و خواصّ ولایت و صفات ولی اللَه است. چون در ظهور ولایت نسبت به مردم، هم بسط و گشایش وجود دارد و هم قبض و گرفتگی، هم رحمت و هم غضب، هم جزای نیک و هم انتقام و نکال و عقوبت. فلهذا مردم درباره آثار ولایت که سبکی و مِهر و جمال باشد آن را می‌پسندند و دوست دارند، و درباره آثاری که در آن قهر و شدّت و جلال باشد آن را مکروه می‌دارند و از سر کینه وسختی و مبارزه برمی‌خیزند. أنبیای عظام که فعل آنها فعل خداست تا در پرده خلوت و مناجات مستورند و از حالات درونی آنها کسی مطّلع نمی‌باشد، کسی در صدد تعرّض به آنها برنمی‌آید؛ ولی همین که از جانب خداوند مأمور به ارشاد و تبلیغ می‌گردند و می‌خواهند مردم را از آداب ملّی خود و سنن جاهلی دیرین به آداب عقلانی و رسوم و آداب تکمیلی درصراط مستقیم و منهج قویم سوق دهند، از هر گوشه و کنار دانسته و ندانسته به جنگ آنها قیام می‌کنند، و از قتل و غارت و نَهـْب و أسْـر و شکنـجه و تعـذیب دریـغ نمی‌دارند، و تا خـون آنـها را نریزند از عطش شهوت و غضب و اوهام و غرائز خودپسندی و خودکامی‌ و  خود محوری سیراب نمی‌شوند.

شخص متّصف به ولایت، پیوسته در خود منغمر و در عالم عزّ خود مستغرق و در غیبت است، چه ظاهراً ظاهر باشد و چه نباشد؛ و معلوم است که: عامّه که افکارشان از مشتهیات نفسانیه و لذائذ خسیسه طبیعیه تجاوز نمی‌کند، چه اندازه از آن عالم جان و حقیقت جان و لطافت انوار ملکوتیه قدسیه دور بوده؛ و عدم تسانخ عالم کثرت و آثار آن (از پابند بودن به آداب و رسوم اجتماعیه و مرسومات زائده و مصلحت اندیشی‌های بی‌فائده و اعتباریات تو خالی و بدون محتوی) با عالم وحدت و آثار آن (از گسستن زنجیرهای اسارت هوی و هوس و عبور از مراحل لذائذ طبیعیه و منازل وهمیه خیالیه اعتباریه) به مقام ولایت عنوان عزّت، و بالملازمه از جانب مردم صَلای غربت داده است. بر این اساس است که انبیاء و اولیاء پیوسته در این عالم غریب بوده و بطور غربت و عدم همبستگی با جامعه‌های جبّار و ستمکار گذرانیده‌اند.

علّت اشتهار امام رضا به امام غريب

حكايتي از علامه طهراني راجع به ارادت به امام رضا

اين حقير معمولاً قبل از اقامت در شهر مشهد مقدّس كه تا اين تاريخ كه پنجم شهر رجب ١٤٠٣ هجريّه قمريه است؛ سه سال و چهل روز به طول انجاميده است (چون ورود در اين ارض مقدّس در بيست و ششم جمادي الاولي ١٤٠٠بوده است)، معمولاً در تابستانها با تمام فرزندان و اهل بيت، قريب يكماه به مشهد مقدّس مشرّف مي‌شديم.

در تابستان سنه ١٣٩٣ كه مشرّف بوديم و آية اللَه ميلاني و حضرت علامه آية اللَه طباطبائي هر دو حيات داشتند، و ما منزلي را در منتهي اليه بازارچه حاج‌آقا‌جان در كوچه حمّام برق اجاره كرده بوديم، و معمولاً از صحن بزرگ هميشه به حرم مطهر مشرّف مي‌شديم. يك روز دوساعت به ظهر مانده مشرّف به حرم شدم، و حال بسيار خوبي داشتم، و سپس براي نماز ظهر به مسجد گوهرشاد آمده و با چند نفر از رفقا بطور فُرادي نماز ظهر را خواندم، همين‌كه خواستم از در مسجد به طرف بازار كه متّصل به صحن بزرگ بود و يگانه راه ما بود، خارج شوم، دَرِ مسجد را كه متّصل به كفشداري بود بوسيدم؛ و چون نماز ظهر جماعت‌ها در مسجد گوهرشاد به پايان رسيده ومردم مشغول خارج شدن بودند؛ چنان ازدحام و جمعيّتي ازمسجد بيرون مي‌آمد كه راه را تنگ كرده بود.

در آنوقت كه در را بوسيدم ناگاه صدائي به گوش من خورد كه شخصي به من مي‌گويد: آقا! چوب كه بوسيدن ندارد. من نفهيدم در اثر اين صدا به من چه حالي دست داد، عينًا مانند جرقّه‌اي كه بر دل بزند و انسان را بيهوش كند، از خود بيخود شدم، و گفتم: چرا بوسيدن ندارد؟ چرا بوسيدن ندارد؟ چوب حرم بوسيدن دارد، چوب كفشداريِ حَرَم بوسيدن دارد، كفش زوّار حرم بوسيدن دارد؛ خاك پاي زوّار حرم بوسيدن دارد؛ و اين گفتار را با فرياد بلند مي‌گفتم و ناگاه خودم را در ميان جمعيّت به زمين انداختم، و گَرد و غبار كفش‌ها و خاك روي زمين را بر صورت مي‌ماليدم؛ و مي‌گفتم: ببين! اين‌طور بوسيدن دارد! و پيوسته اين كار را مي‌كردم و سپس برخاستم وبه‌ سوي منزل روان شدم. آن مرد گوينده گفت: آقا! من حرفي كه نزده‌ام! من جسارتي كه نكرده‌ام!

گفتم: چه مي‌خواستي بگوئي؟! و چه ديگر مي‌خواستي بكني؟! اين چوب نيست؛ اين چوب كفشداري حَرَم است؛ اينجا بارگاه حضرت عليّ بن موسي الرّضاست؛ اينجا مطاف فرشتگان است؛ اينجا محلّ سجده حوريان و مقرّبان و پيامبران است؛ اينجا عرش رحمان است؛ اينجا چه! و اينجا چه! و اينجا چه است

حكايتي از علامه طهراني راجع به ارادت به امام رضا