معرّفی امیرالمؤمنین علیه السّلام در غدیر خم

واقعه غدیر رویدادی است که در سال ۱۰ هجری در مکانی به نام غدیر خم رخ داد. در این روز، پیامبر اسلام (ص) در بازگشت از حجّت الوداع، به فرمان خدا، امام علی (ع) را به عنوان ولی و جانشین خود برای مسلمانان معرفی کرد و از همه حاضران خواست که به ولایت او بایعت کنند.

در این مقاله، با توجه به مطالبی که در کتاب «سالک آگاه» اثر علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی آمده است، نحوه معرفی امام علی (ع) در این روز توسط پیامبر را بیشتر مورد بررسی قرار میدهیم.

معرفی کتاب سالک آگاه اثر علامه طهرانی

مجموعه «سالک آگاه» حاصل بیانات و مواعظ علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی پیرامون «علم و علماء» است، که در آن به مباحثی چون کیفیت تحصیل معارف حقه اهل‌بیت و چگونگی کسب علوم دینی و کیفیت مواجهه با علما و حفظ حرّیّت و آزدگی در کسب این علوم، و ضرورت تهذیب نفس در طلاب علوم دینی و حرکت در مسیر عرفان، لزوم تأسّی به سیره رسول‌اللَه و حفظ سنّت‌های اسلامی و همچنین شرح مفاسد علمای سوء پرداخته شده است.

در بخشی از این کتاب، به چگونه معرفی شدن امام علی در روز غدیر توسط پیامبر اشاره شده که آن را در ادامه باهم میخوانیم:

چگونگی معرّفی امام علی (ع) در روز غدیر توسط پیامبر (ص)

پیغمبر امیرالمؤمنین را روی دست بلند کردند، به طوری بلند کرد که دو سفیدی زیر بغل پیغمبر و امیرالمؤمنین نمایان شد! نه اینکه امیرالمؤمنین را بغل کرد؛ بلکه امیرالمؤمنین را آورد پهلوی خودش، بعد پیغمبر با دو دست خودش دست انداخت و دوتا بازوهای امیرالمؤمنین را گرفت و بلند کرد (وقتی بازوهای امیرالمؤمنین را بلند کرد، زیر بغل پیغمبر و زیر بغل امیرالمؤمنین نمایان شد) و او را نشان داد و گفت:مَن کنتُ مَولاه فهذا علیٌّ مولاه!

کسی که من مولای او هستم این علی مولای اوست!»

علی را از بالای جهازها بالا آورده، پهلوی خودش ایستانده، بلند کرده و نشان داده و در عین حال نگفته: علی، و گفته: هذا علی، که نگویید یک علی دیگری بود، و نگویید: مَن کنتُ مولاه فعلیٌّ مولاه، یعنی اللهُ العلیّ (خدای علیّ أعلی) مولا است؛ تا شبهه و شکّی برای کسی نماند.

اوّل کسی که آمد و بیعت کرد، عمر بود که گفت:بخٍّ بخٍّ لَکَ یا علی! أصبَحتَ مَولای و مَولا کُلِّ مُؤمِنٍ و مُؤمنَةٍ!

به‌به بر تو ای علی! مولای من شدی و مولای هر مؤمن و مؤمنه‌ای شدی.»

بعد از این قضیّه، پیغمبر دستور دادند که تمام افراد بیایند و با امیرالمؤمنین مصافحه کنند و دست بدهند و به عنوان «امیرالمؤمنین» سلام کنند: السّلام علیک یا أمیرالمؤمنین! یعنی سیّد و سالار تمام مؤمنین.

أبوبریده أسلمیّ از شام وارد شد و دید که أبابکر بالای منبر است، گفت: قضیّه‌اش چیست؟

گفتند: مگر نمی‌بینی؟!

گفت: مگر همین فرد نبود که به علی سلام کرد به إمرة المؤمنین: «السّلام علیک یا أمیرالمؤمنین»؟! این مگر همان نبود با همان هفت نفری که آمدند و سلام کردند و گفتند: «السّلام علیک یا أمیرالمؤمنین؟!»

گفتند: إنّ الأمر وَقَعَ ما وَقَع و کان ما کان! «شد آن کاری که باید بشود و فعلاً این‌طور شده است.»

گفت: نه، قسم به خدا شما خیانت کردید! خیانت کردید! إنّ الأمر قد وَقَعَ ما وَقَع و کان ما کان، یعنی چه؟! خیانت کردید! شما به امیرالمؤمنین به عنوان امارت، سلام و بیعت کردید، بعد حالا می‌گویید: إنّ الأمر وَقَعَ ما وَقَع و کان ما کان؟!

او را سریع از مسجد بیرون کردند. از همان روز، جنایات شروع شد و تاریخ عوض شد و واژگون شد.

تفسیر علامه طباطبایی از آیه تبلیغ و ماجرای ولایت امام علی در روز غدیر

تفسیر المیزان، تفسیری است که توسط علامه سید محمد حسین طباطبایی، عالم بزرگ و مفسّر قرآنی ایرانی، نگارش شده است. این تفسیر، یکی از برجسته‌ترین و کامل‌ترین تفاسیر قرآن کریم است و به بررسی مفاهیم عمیق و دقیق قرآنی می‌پردازد.

تفسیر المیزان بر اساس روش تفسیری استدلالی و علمی تدوین شده است. آیت‌الله طباطبایی در این تفسیر، با بهره‌گیری از منابع تاریخی، فقهی، عرفانی و اصولی، به تفسیر آیات قرآنی می‌پردازد. او سعی کرده است تا با استفاده از قواعد علمی و منطقی، معانی عمیق و پنهان قرآن را برای قارئان و علاقه‌مندان به تفسیر قرآن، آشکار کند.

در بخشی از جلد 6 کتاب تفسیر المیزان، که مربوط به آیات 55 تا 120 سوره مائده است در مورد واقعه غدیر مطالبی در ذیل تفسیر آیه ابلاغ آمده است که در ادامه آن را میخوانیم:

نگرانی پیامبر (ص) از اعلام ولایت امام علی (ع) در روز غدیر

و پر واضح است كه اگر چنين توهم و شبهه در بين مردم پاى گيرد و در دلهايشان جاگير شود تا چه اندازه در فساد و از بين بردن دين تاثير دارد، و هيچ نيرو و هيچ فكر و تدبيرى نمى‌تواند آن اثر سوء را متوجه سازد، پس غير اين نيست كه اين حكمى كه در آيه مورد بحث رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) مامور به تبليغ آن شده حكمى است كه تبليغ آن مردم را به اين توهم مى‌اندازد كه رسول خدا اين مطلب را از پيش خود مى‌گويد، و مصلحت عموم و نفع شان در آن رعايت نشده است، نظير داستان زيد و تعدد زوجات رسول و اختصاص خمس غنيمت به رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) و امثال اين احكام اختصاصى، با اين تفاوت كه ساير احكام اختصاصى چون مساسى با عامه مسلمين ندارد يعنى نفعى از آنها سلب نمى‌كند و ضررى به آنها نمى‌رساند از اين جهت طبعا باعث ايجاد آن شبهه در دلها نمى‌شود.

مثلا داستان ازدواج رسول خداى (صلى الله عليه وآله و سلم) با همسر زيد – پسر خوانده خود – تنها حكمى مخصوص به خود آن جناب نبوده، گر چه ممكن است توهم شود كه اين هم بمنظور انتفاع شخص رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) تشريع شده است، ليكن چون اين حكم عمومى اعلام شده است و عموم مسلمين مى‌توانند با زن پسر خوانده‌هاى خود ازدواج كنند، از اين رو خيلى به ذوق نمى‌زند، و در داستان ازدواج بيش از چهار همسر دائمى، گر چه حكمى است مخصوص به رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) ليكن باز هم باعث تقويت آن شبهه در دلها نمى‌گردد، زيرا بفرض اينكه (العياذ باللَّه) رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) اين حكم را از روى  هواى نفسانى و بدون دستور خداوند مقرر كرده باشد چون هيچ مانعى براى آن جناب بنظر نمى‌رسد كه اين حكم را توسعه دهد و هيچ فرضى تصور نمى‌رود كه از اين توسعه مضايقه نمايد، از اين رو باز هم به ذوقها نمى‌زند، مخصوصا رسول اللهى كه سيره و رفتارش در ايثار بنفس بر مسلمان و كافر معلوم و معروف است، رسول اللهى كه مردم را در آنچه خداوند از مال و چيزهاى ديگر روزى فرموده بر خود مقدم مى‌دارد، چگونه ممكن است مردم را محدود و محكوم كند به اينكه بيش از چهار همسر دائمى اختيار نكنند و ليكن خود تا 9 نفر اختيار كند؟! پس جاى هيچ ترديدى نيست كه اجراى اين حكم نسبت به خصوص خود از ناحيه خداوند بوده نه از روى هوا.

آن امر مهم و خطيرى كه پيامبر (صلى الله عليه وآله و سلم) مامور به ابلاغ آن شده است “ولايت” و جانشينى امير المؤمنين (علیه السلام) است‌ از اينجا و از همه آنچه تا كنون گفته شد بخوبى استفاده مى شود كه در آيه شريفه رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) مامور به تبليغ حكمى شده كه تبليغ و اجراى آن مردم را به اين شبهه دچار مى كند كه نكند رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) اين حرف را بنفع خود مى زند، چون جاى چنين توهمى بوده كه رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) از اظهار آن انديشناك بوده، از همين جهت بوده كه خداوند امر اكيد فرمود كه بدون هيچ ترسى آن را تبليغ كند، و او را وعده داد كه اگر مخالفين در صدد مخالفت بر آيند آنها را هدايت نكند، و اين مطلب رواياتى را كه هم از طرق عامه و هم از طرق اماميه وارد شده است تاييد مى كند، چون مضمون آن روايات اينست كه آيه شريفه در باره ولايت على (علیه السلام) نازل شده، و خداوند رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) را مامور به تبليغ آن نموده، و آن جناب از اين عمل بيمناك بوده كه مبادا مردم خيال كنند وى از پيش خود پسر عم خود را جانشين خود قرار داده است، و به همين ملاحظه انجام آن امر را به انتظار موقع مناسب تاخير انداخت تا اينكه اين آيه نازل شد، ناچار در غدير خم آن را عملى كرد و در آنجا فرمود: “من كنت مولاه فهذا على مولاه” يعنى هر كه من مولاى اويم، اين – على بن ابى طالب – نيز مولاى اوست.

ضرورت ولایت برای امت اسلامی

اما “ولايت” :بايد دانست همانطورى كه در زمان رسول اللَّه امور امت و رتق و فتق آن بدست آن جناب اداره مى‌شده بطور مسلم و بدون هيچ ابهامى پس از در گذشت وى نيز شخصى لازم است كه اين امر مهم را عهده‌دار باشد، و قطعا هيچ عاقلى بخود اجازه نمى‌دهد كه توهم كند دينى چنين وسيع و عالمگير، دينى كه از طرف خداى جهان، جهانى و ابدى اعلام و معرفى شده است، دينى كه وسعت معارفش جميع مسائل اعتقادى و همه اصول اخلاقى و احكام فرعى را كه تمامى قوانين مربوط به حركات و سكنات فردى و اجتماعى انسانى را متضمن است بر خلاف ساير قوانين و استثنا احتياج به حافظ و كسى كه آن طور كه شايد و بايد آن را نگهدارى كند ندارد، و يا توهم كند كه مجتمع اسلامى استثناء و بر خلاف همه مجتمعات انسانى بى‌نياز از والى و حاكمى است كه امور آن را تدبير و اداره نمايد، كيست كه چنين توهمى بكند؟! و اگر كرد جواب كسى را كه از سيره رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) بپرسد چه مى‌گويد؟! زيرا رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) سيره‌اش بر اين بود كه هر وقت به عزم جنگ از شهر بيرون مى‌رفتند كسى را به جانشينى خود و به منظور اداره امور اجتماعى مسلمين جاى خود مى‌گذاشتند، كما اينكه على بن ابى طالب (علیه السلام) را در جنگ تبوك جانشين خود در مدينه قرار دادند، على (علیه السلام) هم كه عشق مفرطى به شهادت در راه خدا داشت عرض كرد: آيا مرا خليفه و جانشين خود در مدينه قرار مى‌دهى؟ با اينكه در شهر جز زنان و كودكان كسى باقى نمانده؟! پيامبر فرمود: آيا راضى نيستى كه نسبت تو، به من نسبت هارون باشد به موسى، با اين تفاوت كه بعد از موسى (علیه السلام) پيغمبرانى آمدند و پس از من پيغمبرى نخواهد آمد؟!. و همچنين آن حضرت در ساير شهرهايى كه آن روز بدست مسلمين فتح شده بود مانند مكه و طائف و يمن و امثال آنها جانشينان و حكامى نصب مى‌فرمود، و نيز بر لشكرها چه كوچك و چه بزرگ كه باطراف مى‌فرستادند امرا و پرچمدارانى مى‌گماردند، اين بوده است رفتار رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) در ايام حيات خود، و چون فرقى بين آن زمان و زمان پس از رحلت آن جناب نيست، از اين رو بايد براى زمان غيبت خود هم فكرى بكند، و شخصى را براى اداره امور امت تعيين بفرمايد، بلكه احتياج مردم به والى در زمان غيبت آن جناب بيشتر است از زمان حضورش، و با اين حال چگونه مى‌توان تصور كرد كه آن جناب براى آن روز مردم هيچ فكرى نكرده است؟!.

{ يَا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ }

نکاتی پیرامون آیه { يَا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ} از علامه طباطبایی

چند نكته در اين آيه شريفه هست كه به يك يك آنها اشاره مى‌كنيم:

يكى اينكه در اين آيه رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) با اينكه داراى القاب زيادى است بعنوان رسالت مورد خطاب قرار گرفته، و اين از اين جهت است كه در اين آيه گفتگو از تبليغ است، و مناسب‌ترين القاب و عناوين آن جناب در اين مقام همان عنوان رسالت است، براى اينكه بكار رفتن اين لقب خود اشاره‌اى است به علت حكم، يعنى وجوب تبليغى كه بوسيله همين آيه به رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) گوشزد شده است، و مى‌فهماند كه رسول، جز انجام  رسالت و رسانيدن پيام كارى ندارد، و كسى كه زير بار رسالت رفته البته به لوازم آن كه همان تبليغ و رسانيدن است قيام مى‌كند.

دوم اينكه در اين آيه از خود آن مطلبى كه بايد تبليغ شود اسم نبرده، تا هم به عظمت آن اشاره كرده باشد و هم به آن چيزى كه لقب رسالت به آن اشاره داشت، اشاره كند، يعنى بفهماند كه اين مطلب امرى است كه رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) در آن هيچ گونه اختيارى ندارد، بنا بر اين، در آيه شريفه دو برهان بر سلب اختيار از رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) در تبليغ كردن و يا تاخير در تبليغ اقامه شده است، يكى تعبير از آن جناب به رسول، و يكى هم نگفتن اصل مطلب، و در عين اينكه دو برهان است دو عذر قاطع هم هست براى رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) در جرأتش بر اظهار مطلب و علنى كردن آن براى عموم، و در عين حال تصديق فراست رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) هم هست، يعنى مى‌فهماند كه رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) درست تفرس كرده و در احساس خطر مصيب بوده است، و نيز مى‌رساند كه اين مطلب از مسائلى است كه تا رسول اللَّه (صلى الله عليه وآله و سلم) زنده است بايد به زبان مبارك خودش به مردم ابلاغ شود و كسى در ايفاى اين وظيفه جاى خود آن جناب را نمى‌گيرد.

مولانا و عطار نیشابوری

آیا مولانا و عطار نیشابوری سنی هستند؟

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، مشهور به مولانا، شاعر، فیلسوف و حکیم بزرگ قرن ششم هجری میلادی است. آثار و شعرهای او در دیوان معروف “مثنوی معنوی” منتشر شده‌اند و در شعرهای او، عشق و وحدت به عنوان محوریت اصلی موضوعات، خواننده را به شوق و حب الهی سوق می‌دهد.

از سوی دیگر، عطار نیشابوری، شاعر و صوفی بزرگ ایرانی است که مانند مولانا، عشق و وحدت را به محوریت آثار خود قرار داد و در اشعار خود به تجربه‌های صوفی و روحانی خود پرداخت. آثار عطار نیز در دیوانی به نام “الهی نامه” جمع‌آوری شده است که بیانگر استعداد و استادی او در زمینه شعر و فلسفه عرفانی است.

با وجود این بعد عرفانی و معنوی آن‌ها، در برخی از کتب، آن ها را سنی معرفی کرده اند که در این مقاله سعی میکنیم با توجه به مطالب و تحقیقات آیت الله سید محمد محسن حسینی طهرانی در جلد 1 کتاب «اسرار ملکوت» این ادعا را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.

معرفی کتاب اسرار ملکوت اثر آیت الله سید محسن طهرانی

«اسرار ملکوت» نام مجموعه‌ای سه جلدی از شرح حدیث عنوان بصری به تألیف آیت الله سید محمد محسن حسینی طهرانی است. این حدیث شریف درباره‌ی حقایق سلوک راه خدا و عرفان است که نویسنده با تفسیر این حدیث، طالبان راه حق را به تدبر در مضامین گرانسنگ آن دعوت می‌کند. این مجموعه کتب شامل موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی، تاریخی و روایی است که همین موضوع آن را به یک اثر ماندگار تبدیل کرده است.

در بخشی از این کتاب، به موضوع سنی یا شیعه بودن بزرگانی چون مولانا و عطار نیشابوری پرداخته شده است که در ادامه آن را میخوانیم:

 

اثبات شیعه بودن مولانا با توجه به اشعار او در مورد غدیر

مولانا از شیعیان است در حالی‌که بعضی او را سنّی می‌دانند و از این جمله باید از حکیم الهی و عارف ربّانی، نابغه وادی توحید و معرفت، مولانا جلال الدّین محمّد بلخی (مولوی) نام برد. این مرد بزرگ و رجل الهی که انصافاً در حقّ او ظلم ها و ستم ها و نسبت های ناروایی از دوست و دشمن زده شده است، باید او را از زمره شیعیان خُلّص و حقیقی مولا أمیرالمؤمنین علیه السّلام به حساب آورد. آیا مولانا را با اشعار او درباره عید غدیر و انتصاب حضرت مولی الموالی به ولایت حقّه حقیقیّه الهیّه از جانب رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم، باید سنّی فرض نمود؟! در آنجا که می گوید:

اشعار مولانا در مدح أمیرالمؤمنین علیه السّلام

زین سبب پیغمبر با اجتهاد                            ***              نام خود و آن علی مولا نهاد

گفت هر کس را منم مولا و دوست        ***              ابن عمّ من علی مولای اوست

کیست مولا؟ آنـکه آزادت کند               ***              بند رقیّت ز پایت بر کند

چون به آزادی نبوّت هادی است           ***              مؤمنان را ز انبیاء آزادی است

ای گروه مؤمنان شادی کنید                ***              همچو سرو و سوسن آزادی کنید

ما کدام فرد سنّی را پیدا می کنیم که از واقعه غدیر این چنین حکایت نماید و ولایت رسول خدا را بر أمیرالمؤمنین علیه السّلام منطبق و ساری بداند؟! و یا در مقام تعریف از صفات و ملکات مولا این چنین داد سخن بدهد:

از علی آموز اخلاص عمل                           ***              شیر حق را دان منزّه از دغل

در غزا بر پهلوانی دست یافت              ***              زود شمشیری برآورد و شتافت

او خدو انداخت بر روی علی               ***              افتخار هر نبیّ و هر ولیّ

او خدو انداخت بر رویی که ماه            ***              سجده آرد پیش او در سجده‌گاه

در زمان انداخت شمشیر آن علی           ***              کرد او اندر غزایش کاهلی

گفت بر من تیغ تیز افراشتی                ***              از چه افکندی مرا بگذاشتی

در شجاعت شیر ربّانیستی                            ***              در مروّت خود که داند کیستی؟

ای علی که جمله عقل و دیده‌ای            ***              شمّه‌ای واگو از آن چه دیده‌ای

تیغ حلمت جان ما را چاک کرد             ***              آب علمت خاک ما را پاک کرد

بازگو دانم که این اسرار هوست            ***              زآنکه بی‌شمشیر کشتن کار اوست

و در ادامه از خلافت ابی‌بکر به سوء القضاء و از خلافت أمیرالمؤمنین علیه السّلام به حسن القضاء یاد می‌کند:

راز بگشا ای علیّ مرتضی                           ***              ای پس از سوء القضاء حسن القضاء

چون تو بابی آن مدینه علم را               ***              چون شعاعی آفتاب حلم را

باز باش ای باب رحمت تا ابد              ***              بارگاه ما له کفوا احد

آیا کسی که خلافت ابوبکر را سوء القضاء یعنی قضای ناموزون و ناپسند الهی می‌داند او سنّی است؟! و یا کسی که یک چنین غزلی دربارۀ آن حضرت می‌سراید می‌توان حتّی تصوّر و احتمال تسنّن را به او داد؟!

تا صورت پیوند جهان بود علی بود                 ***    تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود

شاهی که وصی بود و ولی بود علی بود  ***    سلطان سخا و کرم و جود علی بود

مسجود ملائک که شد آدم ز علی شد      ***    آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود

هم آدم و هم شیث و هم ایّوب و هم ادریس  ***    هم یوسف و هم یونس و هم هود علی بود

هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم الیاس  ***         هم صالح پیغمبر و داود علی بود

آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس                    ***    در خوان جهان پنجه نیالود علی بود

آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن                 ***    کردش صفت عصمت و بستود علی بود

آن عارف سجّاد که خاک درش از قدر     ***    از کنگرۀ عرش بر افزود علی بود

آن شاه سرافراز که اندر ره اسلام           ***    تا کار نشد راست نیاسود علی بود

آن قلعه گشایی که در قلعۀ خیبر             ***    برکند به یک حمله و بگشود علی بود

چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم                  ***    از روی یقین در همه موجود علی بود

این کفر نباشد سخن کفر نه این است        ***    تا هست علی باشد و تا بود علی بود

سرّ دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان                  ***    شمس‌الحق تبریز که بنمود علی بود

و یا اینکه در جای دیگر چنین گوید:

رومی نشد از سرّ علی کس آگاه  ***    زیرا که نشد کس آگه از سرّ اله

یک ممکن و این همه صفات واجب    ***        لا حول و لا قوّة الاّ بالله

آیا هیچ عاقلی ممکن است نظری به این اشعار بیاندازد و مولانا را شیعی فرض ننماید؟ و اگر باز در مقام توجیه و تأویل برآید، این نیست جز جحد و انکار و مکابره و اصرار بر باطل و مَحق حقّ و محو فضیلت.

بر همین اساس است انظار بزرگان از اهل معرفت و درایت امثال فخر الطائفه مرحوم شیخ بهایی ـ رحمة الله علیه ـ نسبت به این‌گونه افراد.

مرحوم شیخ بهایی در مقام تعریف و تمجید از کمالات و مراتب مولانا و کتاب محیّر العقول مثنوی او چنین گوید:

من نمی‌گویم که آن عالی‌جناب    ***    هست پیغمبر ولی دارد کتاب

مثنویّ او چو قرآن مُدلّ  ***    هادی بعضیّ و بعضی را مُضلّ

آخر این مرد بزرگ که حقاً باید برای او سهمی عظیم در تشیّع ملّت ایران بالأخصّ، و سایر امکنه و بقاع قائل شد، و به جهت همین منظور با پدر بزرگوار خود از لبنان به سوی ایران حرکت نمود و در تثبیت انقلاب فرهنگی ایران و ایرانیان به سوی فرهنگ تشیّع و گرایش به اهل بیت علیهم السّلام نقش عظیمی را ایفاء نمود، چگونه ممکن است از یک فرد سنّی و مخالف اهل بیت این‌گونه تمجید بنماید! مگر امثال این بزرگان اشعار او را در مثنوی که درباره مدح و ثنای خلفای ثلاث است نخوانده بودند؟! چطور شد که آنها با وجود مطالعه و قرائت این مطالب باز او را شیعی و پیرو مکتب اهل بیت، و دیگران به واسطه این اشعار او را در زمرۀ اهل سنّت و جماعت و به دور از تبرّی که از اصول اعتقادی مکتب اهل بیت است می‌دانند؟!

دیگر تبرّی چه می‌خواهد باشد! با این اشعاری که از مولانا در مورد خلفای جور بیان شد و یا درباره یزید که جمیع اهل سنّت نسبت به او به دیده احترام می‌نگرند و او را خلیقه مسلمین پنداشته، جرأت تقبیح و تفضیح او را به خود نمی‌دهند؛ در آنجا که گوید:

روز عاشورا همه اهل حلب       ***    باب انطاکیّه اندر تا به شب

گرد آید مرد و زن جمعی عظیم  ***    ماتم آن خاندان دارد مقیم

تا به شب نوحه کنند اندر بُکاء    ***    شیعه عاشورا برای کربلا

بشمرند آن ظلم‌ها و امتهان        ***    کز یزید و شمر دید آن خاندان

بررسی شیعه یا سنی بودن عطّار نیشابوری با توجه به اشعارش

عطّار نیشابوری از شیعیانی است که مورد تهمت واقع شده‌ است. داستان مولانا جلال الدین محمّد رومی از جهت قاطعیّت در تشیّع وی درست مانند حکایت عارف کامل شیخ فرید الدّین عطّار نیشابوری می‌باشد؛ و از این جهت باید گفت: همان ظلم و ستمی که بر مولانا رفته، بر او نیز روا داشتند و با وجود تصریح بر امامت و وصایت أمیرالمؤمنین علیه السّلام و اولاد او علیهم السّلام، او را در زمره اهل سنّت و مخالف با مکتب و طریق اهل بیت به حساب می‌آورند.

وی در کتاب الهی نامه خود پس از ذکر مناقب و مدائحی برای خلفای ثلاثه، به أمیرالمؤمنین علیه السّلام که می‌رسد چنین گوید:

ز مشرق تا به مغرب گر امام است        ***    أمیرالمؤمنین حیدر تمام است

گرفته این جهان زخم سنانش      ***    گذشته زان جهان وصف سه نانش

چو در سرّ عطا اخلاص او راست         ***    سه نان را هفده آیت خاص او راست

تو را گر تیر باران بر دوام است ***    علیٌّ حُبُّه جُنَّه تمام است

پیمبر گفتش ای نور دو دیده       ***    ز یک نوریم هر دو آفریده

علی چون با نبیّ باشد ز یک نور ***    یکی باشند هر دو از دویی دور

چنان در شهر دانش باب آمد      ***    که جنّت را به حقّ بوّاب آمد

چنان مطلق شد او در فقر و فاقه ***    که زرّ و نقره بودش سه طلاقه

اگر علمش شدی بحری مصوّر   ***    در او یک قطره بودی بحر اخضر

چو هیچش طاقت منّت نبودی     ***    ز همّت گشت مزدور جهودی

کسی گفتش چرا کردی؟ برآشفت ***    زبان بگشاد چون تیغ و چنین گفت:

لَنَقلُ الصَّخرِ مِن قُلَلِ الجِبالِ        ***    أحَبُّ إلَیَّ مِن مِنَنِ الرِّجالِ

یَقولُ النّاسُ لی فی الکَسبِ عارٌ   ***    فَقُلتُ العارُ فی ذُلِّ السُّؤالِ

منظور پروردگار از روزی که دین را کامل کرد از نظر علامه طهرانی

در سوره مائده، آیه 3، پروردگار میفرماید:«الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دیناً؛ امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما پسندیدم.»

اما منظور از کلمه «الیوم» در این آیه چه روزی است؟ در این مقاله ما با توجه به مطالبی که در کتاب امام شناسی اثر علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی آمده است، سعی میکنیم این موضوع را بیشتر مورد بررسی قرار داده و پاسخ روشن و مستدلی برای آن بیابیم.

معرفی کتاب امام شناسی از علامه طهرانی

مجموعۀ «امام شناسی» از آثار نفیسِ علامه حاج سید محمد‌ حسین حسینی طهرانی بوده که از آنجایی که مسئله امامت و ولایت از مهم‌ترین مسائل حیاتی است و با شناخت آن تمام استعدادهای انسان، در مسیر کمال، رشد و نموّ خواهد کرد، علامه طهرانی به تألیف چنین اثر گرانسنگی در 18 جلد پرداخت و در قالبِ بحث‌های تفسیری، فلسفی، عرفانی، روایی، تاریخی و اجتماعی دربارۀ امامت و ولایت به طور کلی؛ و امامت و ولایتِ امیرالمؤمنین و ائمۀ معصومین به طور جزئی، و همچنین نقد و بررسی آراء اهل سنّت، به بحث‌های استدلالی و علمی، و ابحاث حلّی و نقدی پرداخته‌اند.

یکی از بحث‌های مهمی که در جلد 8 کتاب «امام شناسی» به آن پرداخته شده، آیه اکمال است که در ادامه به آن میپردازیم.

بررسی آیه اکمال در کتاب امام شناسی

روزى كه ظرف براى‌ یأس كافران، و براى إكمال دین و إتمام نعمت مؤمنان است نمى‌تواند غیر از روز غدیر باشد. و این استفاده و بحث از خود آیه شد، بدون ضمّ و ضمیمه روایات. فعلیهذا گفتیم: آن روایاتى كه از عامّه وارد شده است و غالباً سندش به غُمَر مى‌رسد كه مراد از ﴿الْيَوْمَ﴾ روز عرفه است، چون مضمونش مخالف كتاب است فى حدّ نفسها از درجه اعتبار ساقط است. و ذكر بخارى و مُسلم آن روایات را در صحاح خود دلیل به صحّت آنها نمى‌شود، همچنانكه گفتیم كه بخارى و مُسلم اصولًا داستان غدیر را ذكر نكرده‌اند. و این دو نفر در عدم ذكر متفرّد مى‌باشند. و از اینجا مى‌توان مقدار ارزش و وزن این دو كتاب را به دست آورد كه: چگونه با آنكه داستان غدیر از مسلَّمیات بلكه از ضروریات إسلام و بلكه از ضروریات تاریخ است اینها در كتب خود نیاورده‌اند. فَتَأمَّلْ جَیداً. و سپس تأمّل كن در علّت اعتبار خصوص این دو كتاب در نزد علماء عامّه كه در دوران خلافت بنى العبّاس و پس از آن، بر اریكه حكم و فتوى و تفسیر و حدیث نشسته‌اند.  از همه این بحث‌ها گذشته، احادیث وارده در نزول آیه: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ‌﴾ درباره ولایت أمیرالمؤمنین كه از طریق شیعه و عامّه از بیست حدیث متجاوز است مرتبط است به آنچه در شأن نزول آیه تبلیغ وارد شده است: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ﴾. و آن روایات نیز از طریق شیعه و عامّه، از بیست و پنج حدیث تجاوز مى‌كند. و تمامى این دو دسته از روایات مربوط است به حدیث غدیر: مَن کنتُ مَوْلاهُ فَعَلِى مَوْلاهُ. و همان طور كه دانستیم: حدیث غدیر حدیث متواتر بلكه ما فوق متواترى است كه جماعت كثیرى از صحابه كه تعدادشان بالغ بر یكصد و ده نفر مى‌شود، از خود رسول خدا صلّى اللَه علیه و آله و سلّم روایت كرده‌اند. و علاوه بر جمیع علماءِ شیعه، جمع كثیرى از علماءِ عامّه اعتراف و تصریح به تواتر آن نموده‌اند. و همگى بر این اتّفاق دارند كه: واقعه غدیر در مراجعت رسول خدا صلّى اللَه علیه و آله و سلّم از مكّه به سوى مدینه بود، و نُه روز بعد از روز عرفه بود. و این ولایت مانند تَوَلّى و تَبَرّى كه بر وجوب آن قرآن كریم در بسیارى از آیات تنصیص نموده است فریضه‌اى از فرائض الهى است، و جایز نیست كه وجوبش و تشریعش بعد از آیه‌ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ‌ لَكُمْ دِينَكُمْ‌﴾ بوده باشد. فعلیهذا آیه‌ إکمَال‌ حتماً بعد از تشریع ولایت نازل شده است، و نمى‌تواند روز عرفه باشد. و بدین جهت نیز روایاتى كه منافى نزول آن در روز غدیر است خود به خود بواسطه مخالفت مضمون آن با كتاب از درجه اعتبار ساقط مى‌شود.

خطبه مشهور پیامبر در سرزمین منی و در حجه الوداع

خطبه منی یکی از خطبه‌های مشهور پیامبر اسلام، محمد صلی الله علیه وسلم، است که در سال 10 هجری قمری در منطقه‌ی منی در حجة الوداع ایراد شد. این خطبه در جمع بزرگی از مسلمانان حاضر در حجة الوداع خوانده شد و محتوای فراوانی از مباحث مهم دینی، اجتماعی، اخلاقی سیاسی، برخی از احکام حج، حقوق مسلمانان، ولایت علی (ع)، برابری انسان‌ها، توحید خدا و رسالت ایشان را شامل می‌شد.

در این مقاله سعی میکنیم این خطبه را بر اساس مطالب کتاب «رساله نوین» اثر علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی، برای شما بازگو کنیم.

معرفی کتاب رساله نوین اثر علامه طهرانی

کتاب «رساله نوین» اثر گرانقدر علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی است. در این کتاب درباره بناء اسلام بر سال و ماه قمری و تفسیر آيه «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُور عِندَ اللَهِ اثْنَاعَشَرَ شَهْرًا»؛ بحثی تفسیری، روایی، فقهی و تاریخی شده که در پی آن ضرورت استفاده از تقویم قمری در ممالک اسلامی را به اثبات می‌رساند. همچنین در این کتاب، به برخی از مهم‌ترین اتفاقات تاریخ صدر اسلام نیز پرداخته شده است که یکی از آن‌ها خطبه‌های پیامبر در حجه‌الوداع است. در ادامه همراه باشید با خطبه مشهور پیامبر (ص) در منی که در قسمتی از این کتاب آمده است.

خطبه مشهور پیامبر در آخرین حج خود در منی

و سپس حضرت فیما بین جَمَرات، در حالى كه در روى ناقه‌اى و یا بغله شهبائى سوار بودند، خطبه مفصلى انشاء كردند، و مردم بعضى ایستاده و بعضى نشسته خطبه آن حضرت را گوش مى‌دادند.

و امیر المؤمنین على بن أبى طالب علیه السلام خطبه آن حضرت را با صداى بلند براى مردم بازگو مى‌نمود. و ما این خطبه را از «تاریخ یعقوبى» مى‌آوریم:

«خداوند نیكو و خرم گرداند چهره بنده‌اى را كه گفتار مرا بشنود، و آن را حفظ كند؛ و به خاطر بسپارد، و سپس آن را به كسى كه نشنیده است برساند. زیرا چه بسا راویان و حاملان فقه و دانشى، كه خود آنها فقیه و دانشمند نیستند، و چه بسا راویان و حاملان فقه و دانشى كه آن فقه و دانش را به سوى فقیه‌تر و دانشمندتر از خود مى‌برند.

سه چیز هستند كه هیچوقت دل مرد مسلمان از ارتكاب آنها حقد و غش و خیانت و سنگینى پیدا نمى‌كند: خالص گردانیدن عمل از براى خدا، و نصیحت كردن به زمامداران و حاكمان حق؛ و ملازمت با جماعت مؤمنان، زیرا كه دعوت مؤمنان از پشت سر ایشان و از اطراف و جوانب گرداگرد مردم را احاطه كرده است و مختّص خود آنها نیست.

و پس از آن فرمود: اى رَبیعَة (ربیعة بن امیة بن خلف) بگو: اى مردم! رسول خدا مى‌گوید:

«شاید شما دیگر بعد از این مرا بر مثل این حال كه شما نیز بر این كیفیت باشید، ملاقات نكنید! آیا مى‌دانید این چه شهرى است؟! و آیا مى‌دانید این چه ماهى است؟! و آیا مى‌دانید این چه روزى است؟!

مردم گفتند: آرى، اینست شهر حرام و محترم؛ و اینست ماه حرام و محترم، و اینست روز حرام و محترم!

آنگاه فرمود: خداوند چنان خون‌هاى شما را و اموال شما را حرام و محترم شمرده است، نظیر احترامى كه این بلده شما دارد، و مانند حرمتى كه این ماه شما دارد؛ و مانند احترامى كه این روز شما دارد! آیا من تبلیغ كردم؟!

همه گفتند: آرى. آن حضرت گفت: بار پروردگارا شاهد باش!»

«و سپس فرمود: و تقواى خدا را پیشه سازید! و از حقوق و امور مردم چیزى را كم مگذارید! و در زمین بهم ریختگى و آشفتگى و فساد مكنید! پس در نزد هر كس امانتى است، باید آن را به صاحبش ادا كند.

و پس از آن فرمود: مردم در اسلام مساوى هستند، تمام افراد مردم هر یك همچون پیمانه پر بدون تفاوت، از آدم و حوا هستند، هیچیك از مردمان عرب را بر عجم فضیلتى نیست؛ و هیچیك از مردمان عجم را بر عرب فضیلتى نیست، مگر به پرهیزگارى و تقواى خدائى. آیا من ابلاغ كردم و مطلب را رساندم؟!

 

گفتند: بلى! آن حضرت گفت: بار پروردگارا شاهد باش.»

و سپس فرمود: «تمام خون‌هائى كه در جاهلیت ریخته شده است در زیر قدم من گذارده شد و قصاص ندارد. و اولین خونى را كه از اعتبار و ارزش ساقط مى‌كنم خون آدم بن ربیعه پسر حارث بن عبد المطلّب (نواده عموى خود من است) ـ و آدم بن ربیعه از طائفه هذیل شیرده مرظعه مى‌خواسته است و او را بنى‌سعد بن بكر كشته‌اند؛ و گفته شده است كه از بنى لیث شیرده مرظعه مى‌خواسته است؛ و او را طایفه هذیل كشته‌اند ـ .

آیا من تبلیغ كردم و حق را گفتم؟! گفتند: آرى! آن حضرت گفت: بار پروردگارا شاهد باش!».

«و پس از آن فرمود: و تمام منفعت پول‌ها و رباهائى كه در جاهلیت صورت گرفته است، در زیر قدم من نهاده شده است، و اولین ربائى را كه از اعتبار ساقط مى‌نمایم، رباى عباس بن عبد المطلّب (عموى من) است.

آیا من ابلاغ كردم و حكم خدا را رساندم؟!

گفتند: آرى! آن حضرت گفت: بار پروردگارا شاهد باش!»

سپس فرمود: «اى مردم نَسِئ (كه عبارت است از تأخیر انداختن احكام و تكالیف مقرره در هر ماه به ماه دیگر و به زمان‌هاى بعد) زیادتى در كفر است، كه بواسطه آن مردمى كه كافر شده‌اند، مورد ضلالت و گمراهى واقع مى‌شوند، آن ماهى را كه نسئ كرده باشند، در یك سال از ماه‌هاى حلال مى‌شمارند؛ و در یك سال از ماه‌هاى حرام، تا با آن مقدار از ماههاى مُحَرَّم خدا از جهت تعداد تطبیق كند. آگاه باشید كه اینك زمان به گردش خود به نقطه اصلى خود رسید، بر همان هیئت و میزانى كه در روزى كه خداوند آسمان‌ها و زمین را آفرید آنطور بود.

و حقّاً تعداد ماهها در نزد خداوند دوازده ماه است، كه در كتاب خدا اینطور است، از آن ماههاى دوازده‌گانه، چهار تایش از ماههاى محترم است كه به ماههاى حرام معروف است: رجب كه بین جُمادى و شعبان است، و آن را مُضَر گویند. و سه ماه دیگر متوالى و پیاپى است، كه عبارتند از: ذُو القعدة و ذو الحَجَّة و مُحَرَّم. آگاه‌باشید: آیا من این مطلب را تبلیغ كردم؟!

گفتند: آرى! آن حضرت گفت: بار پروردگارا شاهد باش.»

«و سپس فرمود: من شما را درباره حمایت و پاسدارى از زنان سفارش مى‌كنم كه به نیكوئى و خوبى با آنان رفتار كنید؛ چون ایشان در نزد شما متحمّل كارهاى سخت و دشوار مى‌شوند؛ و براى خودشان چیزى ندارند؛ و شما به امانت خدا آنها را گرفته‌اید؛ و به حكم خدا و كتاب خدا، مواقعه و دخول بر آنها را حلال شمرده‌اید!

از براى شما بر عهده آنها حقّى است؛ و از براى آنها بر عهده شما حقّى است، حقّ آنها بر شما آنست كه لباس و پوشش و رزق و طعام ایشان را به طور نیكو و پسندیده بدهید؛ و حق شما بر آنها آنست كه در منزلگاه و خوابگاه شما كسى را نیاورند؛ و در خانه‌هاى شما دخل و تصرفى نكنند مگر با علم شما و اجازه شما!

و اگر از این چیزهاى ممنوعه بجا آورند، شما از خوابیدن با آنها در خوابگاهشان دورى گزینید؛ و آنها را بزنید، زدنى كه آنها را به مشقّت نیندازد؛ و از پاى در نیاورد. آگاه باشید: آیا من تبلیغ كردم؟!

گفتند: آرى. آن حضرت فرمود: بار پروردگارا شاهد باش.»

و پس از آن فرمود: «پس از سفارش درباره زنان، من شما را وصیت و سفارش مى‌كنم درباره غلامان و كنیزان كه مالك آنها شده‌اید؛ از هر چه شما مى‌خورید، به آنها هم بخورانید؛ و از هر چه شما مى‌پوشید، به آنها هم بپوشانید؛ و اگر مرتكب گناهى شدند، خود شما متصدّى كیفرشان نگردید؛ و عقوبت آنها را به عهده بَدانِتان بگذارید! آگاه باشید: آیا من تبلیغ كردم؟!

گفتند: بلى! آن حضرت گفت: بار پروردگارا شاهد باش.»

سپس فرمود: «هر مسلمانى برادر مسلمان دیگر است؛ به او غش و خدعه نمى‌كند؛ و به او خیانت نمى‌ورزد؛ و از او غیبت نمى‌نماید؛ و خون وى را حلال نمى‌شمرد؛ و هیچگونه تصرفى در مال او را حلال نمى‌داند مگر با طیب نفس و رضایت خاطر او. آگاه باشید: آیا من تبلیغ كردم؟!

گفتند: آرى! آن حضرت گفت: بار پروردگارا شاهد باش.»

و پس از آن فرمود: «حقّا كه شیطان پس از این روز مأیوس شده است كه مورد عبادت و پرستش واقع شود؛ و لیكن مطاع و فرمانده قرار مى‌گیرد در غیر مورد پرستش از اعمالى كه شما بجاى مى‌آورید، و آنها را كوچك مى‌شمارید، به آن گناهان و خطاها راضى است! آگاه باشید: آیا من تبلیغ كردم؟!

گفتند: آرى! آن حضرت گفت: بار پروردگارا شاهد باش!»

و سپس فرمود: «دشمن‌ترین دشمنان بر خدا كسى است كه كشنده غیر از قاتل خود باشد، و زننده غیر از ضارب خود باشد (قصاص قبل از جنایت كند؛ و به مجرد توهّم و سوء قصد كسى به قتل و یا به ضرب او، او را بكشد و یا بزند) و كسى كه كفران نعمت موالى و صاحبان ولایت خود را نماید، حقاً به آنچه خداوند بر محمّد فرو فرستاده است كافر شده است؛ و كسى كه خود را به غیر پدرش منتسب كند، لعنت خدا و ملائكه و تمامى مردمان براى اوست. آگاه باشید: آیا من تبلیغ كردم؟!

گفتند: آرى! آن حضرت گفت: خداوندا شاهد باش!»

و پس از آن فرمود: «آگاه باشید كه من از جانب خدا مأمور شدم كه با مردم جنگ كنم، تا اینكه بگویند: لَا إلَهَ إلَّا اللهُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَهِ. و چون بدین شهادت گویا شدند؛ خون‌هاى خود را و اموال خود را از تعرّض من حفظ كردند، مگر به حق؛ ولیكن این از نقطه نظر ظاهر است، ولى از جهت واقع و حقیقت امر، حساب ایشان با خداست. آیا من تبلیغ كردم؟!

گفتند: آرى! آن حضرت گفت: بار پروردگارا شاهد باش!»

و سپس فرمود: «پس از رحلت من به كفر برنگردید، كه گمراه كنندگان بندگان خدا بوده باشید؛ و بعضى از شما بر بعضى دیگر مسلط گردد؛ و تملیك اراده و اختیار و نفوس و اموال مردم را بنماید!

من در میان شما دو چیز را به ودیعت مى‌گذارم كه اگر به آنها تمسك كردید هیچگاه گمراه نخواهید شد: یكى كتاب خدا، و دیگرى عترت من كه اهل‌بیت من مى‌باشند؛ آگاه باشید: آیا من تبلیغ كردم»؟!

 

گفتند: آرى! آن حضرت فرمود: خداوندا شاهد باش!»

و در آخر فرمود: «حقّاً همه شما مسؤول و مورد پرسش قرار خواهید گرفت، و بنا بر این واجب است كه هر كدام از شما كه در اینجا حضور داشتید این مطالب را به غائبین برسانید.»

ما این خطبه شریف حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را كه در مِنَى ایراد كرده‌اند از «تاریخ یعقوبى» آوردیم؛ زیرا كه تمام خطبه در این كتاب آمده است؛ و در سایر كتب همین خطبه لیكن به طور تفریق و قطعه قطعه ذكر  شده، و هر قطعه از آن توسط بعضى از روات روایت شده است، همچنانكه در تعلیقه، به نام بعضى از كتب كه فقرات آن را بطور جداگانه آورده‌اند اشاره كردیم.

این خطبه بسیار بلیغ و رسا، و حاوى مطالب مهمّه، و قوانین عظیم سیاسى و اجتماعى؛ و دستورات اخلاقى و فقهى است. و حقّاً مى‌توان مانند آیات قرآن حكیم، از نقطه نظر متانت و رصانت و استحكام بدان توسل جست. و چه نیكو بود براى آن شرحى مفصل نوشته مى‌شد؛ و مطالب و فقرات آن را با آیات قرآن و سایر روایات و اصول مسلّمه سنّت نبویه، و منهاج آل طاهرین از سلاله آن حضرت، تطبیق؛ و معارف محتویه آن را مكشوف مى‌نمود؛ و لیكن اینك ما براى روشن شدن یك فقره از فقرات آن كه شاید نیاز به شرح و توضیح بیشترى دارد، به قدر وسع اقدام مى‌كنیم، و از خداوند منّان توفیق مى‌طلبیم، وَ عَلَیهِ تَوَکلْتُ وَ إلَیهِ انِیبُ.

خطبه پیامبر اسلام درمورد ثقلین در روز عرفات

ثقلین یعنی دو چیز گرانبها و سنگین که پیامبر (ص) در روز عرفات در خطبه‌ای مشهور به مسلمانان توصیه کرد که به آنها تمسک جویند. این دو چیز کتاب خدا (قرآن)  و اهل بیت (ع) هستند که همواره در کنار هم می‌مانند و منبع هدایت و نور برای انسان‌ها هستند. این حدیث در منابع شیعه و اهل سنت با عبارات مختلف نقل شده است و صحت آن را همه مسلمانان پذیرفته‌اند. شیعیان با استناد به این حدیث، معتقد به امامت و عصمت امامان (ع) و نیز دوام امامت در همه زمان‌ها هستند.

حال دراین مقاله سعی کردیم با استفاده از مطالبی که در کتاب «امام شناسی» اثر علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی آمده است، این خطبه مشهور پیامبر در مورد ثقلین که در روز عرفات ایراد فرموده‌اند را برای شما بازگو کنیم.

معرفی مجوعه کتب «امام شناسی» اثر علامه طهرانی

مجموعه کتب «امام شناسی» از آثار گرانبهای علامه سید محمد‌حسین حسینی طهرانی بوده که به مسئله بسیار مهم و حیاتی امامت و ولایت میپردازد. علامه طهرانی این مجموعه کتب را در 18 جلد نگاشته است که در آن به بحث‌های تفسیری، فلسفی، عرفانی، روایی، تاریخی و اجتماعی دربارۀ امامت و ولایت به طور کلی؛ و امامت و ولایتِ امیرالمؤمنین و ائمۀ معصومین علیهم‌السلام به طور جزئی، و همچنین نقد و بررسی آراء اهل سنّت، به بحثهای استدلالی و علمی، و ابحاث حلّی و نقدی پرداخته شده است.

در جلد 13 این کتاب نیز، خطبه رسول خدا درباره ثقلین در عرفات آمده است که آن را باهم میخوانیم:

خطبه رسول خدا درباره ثقلین در عرفات‌ به نقل از علامه طهرانی

رسول اكرم صلّى الله علیه و آله در سفر مكّه در حجّة الوَداع، هم در عرفات و هم در منى خطبه خواندند و وصیت به تمسّك به ثقلین نمودند.

مورد سوم‌ از موارد توصیه حضرت در تمسّك به ثَقَلین در سرزمین عرفات است كه در روز عرفه از سال دهم هجرت كه چادر خود را در نَمِرَه‌ زده بودند، موقع زوال خورشید ناقه قَصْوَاء را طلبیده و بر آن سوار شدند و تا وسط وادى عرفات آمدند و مردم را مخاطب ساخته و ایراد خطبه فرمودند.

این خطبه، خطبه نسبةً مفصّلى است و حاوى دستورات و مطالب جدیدى است كه أعلام و أعیان از علماى خاصّه و عامّه در كتب خود ذكر كرده‌اند و ما در همین دوره از «امام‌شناسى» آورده‌ایم.

احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب ابن واضح كاتب عبّاسى معروف به یعقوبى گوید: رسول خدا (ص) فرمود:«اى مردم! شاید شما پس از این مرا بر حالَتى شبیه این حالت و خود را شبیه این حالت مشاهده و ملاقات نكنید!»

آنگاه رسول خدا خطبه را ادامه مى‌دهد تا مى‌رسد به اینجا كه مى‌گوید:«اى مردم! پس از من به كفر دیرینه جاهلى بازگشت نكنید كه گمراه و گمراه كننده شوید و بعضى از شما مالك امر و نهى و اختیار دیگرى شده و وى را در تحت حكومت و امارت خویشتن درآورند. من حقّاً و تحقیقاً در میان شما دو چیز ارزشمند و نفیس را به عنوان خلیفه به یادگار باقى گذاشتم كه مادامى‌كه به آن تمسّك جوئید گمراه نمى‌شوید: كتاب الله و عترت من كه اهل بیت من هستند! آیا اى مردم من رساندم و تبلیغ كردم؟! گفتند: آرى! گفت: بار خدایا تو گواه باش! سپس گفت: حقّاً شما مسؤول مى‌باشید، بنابر این بر حاضرین از شما فرض است كه به غائبین برسانند».

بعضى از مورّخین عامّه كه این خطبه را از رسول الله در روز عرفه روایت كرده‌اند عبارت: وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَیتِى‌ را حذف كرده‌اند، و فقط به عبارت: وَ قَدْ تَرَکتُ فِیکمْ مَا لَنْ تَضِلّوا بَعْدِى إنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ: کتَابَ اللهِ‌ اكتفا نموده‌اند. و بعضى همچون ابن هشام در سیره خود بجاى عبارت: وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَیتِى، عبارت وَ سُنّةِ نَبِیهِ آورده و گفته‌اند: کتَابَ اللهِ وَ سُنّةِ نَبِیهِ. و روشن است كه دست تحریف در این روایات، به طور مغرضانه وارد شده است. زیرا اوّلًا در جمیع روایات‌ کتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَیتِى‌ وارد است. و این دسته از روایات به قدرى است كه از احصاء بیرون است و از مقابله و مقایسه میان جمیع روایات معلوم مى‌شود كه این عبارت‌ کتاب الله و سنّتى‌ عبارت منكَرى است كه به چشم مى‌خورد. و حتّى جلال الدین سیوطى در «جامع الصّغیر» خود فقط با عبارت‌ إنّى تَارِک فِیکمْ خَلِیفَتَینِ: کتَابَ اللهِ حَبْلٌ ممدُودٌ مَا بَینَ السّمَاءِ وَ الأرْضِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ بَیتِى وَ إنّهُمَا لَنْ یتَفَرّقَا حَتّى یرِدَا عَلَىّ الْحَوْضَ؛ از احمد بن حنبل، و از طَبَرانى در «معجم كبیر» از زید بن ثابت تخریج كرده است‌ و عبارتى به لفظ دگر نیاورده است.

ثانیاً عبارت‌ کتَابَ اللهِ وَ سُنّتِى‌ در هیچ یك از صحاح ششگانه عامّه وارد نشده است و فقط مالك بن انَسَ در «مُوَطّأ» آنهم بدون سند متّصل، بلكه به طور ارسال و غیر مسند این عبارت را آورده است.

و طبرى و ابن هشام از او أخذ كرده، و آنها هم بدون سند، مُرْسلًا این عبارت را در تاریخ و سیره خود آورده‌اند.

و ثالثاً لفظ سُنّتِى نیز غلط نیست، و معنى صحیحى دارد گرچه در این مقام از رسول اكرم صادر نشده است. و معنى صحیح آن عمل كردن به گفتار رسول خداست كه ائمه طاهرین علیهم السلام و عترت خود را پشتوانه كتاب خداوند قرار داده و راه وصول به كتاب را منحصر در آن ذوات مقدّسه كه هم عالم و عارِف به كتاب الله هستند، و هم از خطا و كذب مصون مى‌باشند مى‌داند، و معنى آن این نیست كه انسان سنّت رسول الله را از خلفاى جور و دستیارانشان بگیرد كه در مخالفت با رسول خدا و تمرّد و سرپیچى از فرمان او، طوامیر و كتب مطروس است و در علم و درایتشان به كتاب خدا، و صدق گفتارشان هزار اشكال روشن و مشهود صفحه تاریخ را سیاه كرده است.

پیامبر چگونه مراسمات و مناسک حج و عمره را انجام میداد

حج و عمره دو نوع زیارت خانه خدا هستند که دارای مناسک و اعمال مخصوصی هستند. حج یکی از ارکان اسلام است که بر هر مسلمانی که توانایی مالی و جسمانی داشته باشد واجب است.

اما چگونگی انجام این مناسک و مراسمات در طول تاریخ کمی متفاوت بوده و حتی پیامبر (ص)، در برهه‌ای حج‌های خود را پنهانی انجام میداده است. برای بررسی دقیق تر این موضوع که واقعا پیامبر چگونه مراسمات و مناسک حج و عمره خود را به جای می آورده، ما به مطالبی که در جلد 6 کتاب «امام شناسی» اثر علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی آمده است مراجعه و آن را مورد بررسی قرار میدهیم.

معرفی مجموعه کتب امام شناسی اثر علامه طهرانی

مجموعه کتب «امام شناسی» از آثار ارزشمند علامه سید محمد‌حسین حسینی طهرانی بوده که به مسئله مهم امامت و ولایت میپردازد. علامه طهرانی این مجموعه کتاب را در 18 جلد نگاشته است که در آن به بحث‌های تفسیری، فلسفی، عرفانی، روایی، تاریخی و اجتماعی دربارۀ امامت و ولایت به طور کلی؛ و امامت و ولایتِ امیرالمؤمنین و ائمۀ معصومین علیهم‌السلام به طور جزئی، و همچنین نقد و بررسی آراء اهل سنّت، به بحثهای استدلالی و علمی، و ابحاث حلّی و نقدی پرداخته‌اند.

در جلد ششم این کتاب نیز به بحث کیفیت و چگونگی حج و عمره پیامبر (ص) پرداخته شده است که در ادامه آن را میخوانیم:

حج پنهانی پیامبر (ص) قبل از هجرت

و بر این اساس علاوه بر روایتى را که از «علل الشّرائع» نقل کردیم، روایاتى دیگر وارد است که صراحت دارد بر اینکه رسول خدا (ص)، حجّ‌هاى خود را پنهانى انجام مى‌داده‌اند.

چنانکه در «کافى» از سهل، از ابن فضّال، از عیسى فرّاء، از ابن أبى یعفور، از حضرت صادق (ع) روایت مى‌کند که «رسول خدا صلّى اللَه علیه و آله و سلّم بیست حجّ در پنهانى گزاردند، که در هر یک از آنها از مأزمین عبور مى‌کردند، و پیاده مى‌شدند، و بول مى‌کردند». و على هذا إشکال اختلاف موقف نیز حلّ خواهد شد.

جمهور از عامّه گفته‌اند: حجّ در سنه ششم از هجرت واجب شد، و رافعى در کتاب «سیر» خود آن را صحیح شمرده است، و نووى از او پیروى کرده است. و بعضى گفته‌اند در سنه نهم واجب شد، و بعضى در سنه دهم گفته‌اند، و این قول را ابو حنیفه اختیار کرده است، و بر همین اساس قائل به وجوب فورى شده است، و بعضى قبل از هجرت گفته‌اند، و این گفتار غریبى است.

و أمّا از بعضى از روایات خاصّه که دلالت دارد بر اینکه رسول خدا تمام أحکام دین را به مسلمین آموخته بودند، از نماز و روزه و زکوة. و فقط فریضه حجّ و ولایت مانده بود، تا رسول خدا در این سفر آنها را به مردم آموخت، و مناسک حجّ را یکایک بازگو کرد، و امیرالمؤمنین علیه السّلام را در خطبه‌هاى خود در مکّه و عرفات و منى بطور عموم از راه توصیه به أهل بیت، و در خطبه غدیر خمّ بطور خصوص از راه‌ معرّفى شخصى و شهودى و وجدانى به مقام ولایت و امامت از جانب حق نصب نمود، و بنا بر این دین خدا را کامل و نعمت را تمام نمود، مى‌توان استفاده کرد که وجوب حجّ در سال دهم از هجرت بوده است.

در این سال از اوّل ماه ذوالقعده حضرت رسول اللَه به أطراف و أعلام از مسلمانان نامه‌ها نوشتند، و همه را مطّلع و خبردار نمودند که رسول خدا در این سال قصد حجّ دارد و عازم حرکت به سوى بیت اللَه الحرام است.

«و ندا کن! و با صداى بلند در بین مردم إعلان کن براى حجّ! تا به سوى تو پیادگان و بر هر شتر لاغرى (که به جهت بعد سفر به لاغرى در آمده است) از هر راه دورى بیایند* تا بدین وسیله منافع دنیوى و اخروى خود را مشاهده کنند و بیابند، و خداوند را در روزهاى معلوم (عید قربان و سه روز پس از آن) بر آنچه خداوند به ایشان از گوشت بهیمة الأنعام (شتر و گاو و گوسفند) روزى کرده است بخوانند و یاد کنند، و از آن‌ها به مردم فقیر و گرسنه طعام دهند و سپس (از احرام بیرون آمده) از آلودگیها و چرک‌ها خارج شوند (ناخن گیرند و موى سر بسترند) و نذرهاى خود را وفا کنند و باید که گرداگرد خانه قدیمى (بیت اللَه الحرام) طواف کنند.»

 

جمهور از مفسّرین و حسن و جبائى گفته‌اند که این آیه خطاب به پیغمبر است، و از امیرالمؤمنین و ابن عبّاس و أبو مسلم آمده است که خطاب به حضرت ابراهیم است.

و چون در آیه قبل وارد است که: ﴿وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ﴾ و این آیه عطف است بر خطاب ﴿طَهِّرْ بَيْتِيَ﴾، لذا باید گفت که خطاب به ابراهیم است، و خطاب به حضرت رسول اللَه از سیاق کلام، بعید است.

کیفیَّت إحرام رسول خدا صلَّى اللَه علیه و آله و سلَّم‌

و لیکن رسول خدا با خود هدى آوردند، و آن عبارت بود از یکصد شتر، و یا شصت و شش نفر، و یا شصت و چهار نفر، و یا شصت و سه نفر، که با هدیى که امیرالمؤمنین (ع) از جانب یمن آوردند، و مقدار آن سى و أندى بود، مجموعا به یکصد نفر بالغ شد.

از این شترهائى که رسول اللَه با خود آورده بودند یکى را به دست مبارک خود در ذو الحلیفه إشعار و تقلید کردند، و بقیّه را دستور دادند که إشعار و تقلید کنند و عقد حجّ رسول اللَه که حجّ قران بود به إشعار و تقلید شد. آنگاه بر روى ناقه قصواى خود سوار شده، و به راه افتادند، و همین که ناقه در حرکت افتاد و حضرت به بیابان رسیدند، صدا به تلبیه بلند کردند.

لَبَّیْکَ! اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ! لَبَّیْکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ! إنَّ الْحَمْدَ وَالنِّعْمَةَ لَکَ وَ الْمُلْکَ! لاَ شَرِیکَ لَکَ!

آرى! آرى! اجابت کردم دعوت تو را دو بار، إجَابَةً بَعْدَ إجَابَةٍ! اى پروردگار من! اجابت کردم بعد از اجابت! اجابت کردم بعد از اجابت! هیچ گونه شریک و انبازى براى تو نیست! اجابت کردم بعد از اجابت! و حقّا که تمام مراتب و درجات حمد و سپاس و نعمت و سلطنت، اختصاص به تو دارد! شریک و انبازى براى تو نیست!

بارى در ذو الحلیفه أسماء بنت عمیس‌ که در آن‌وقت در حباله نکاح ابوبکر بود مُحَمَّدبن اَبِی بَکر را زائید. أسماء به رسول اللَه پیغام داد که چه کنم و تکلیف من با احرام چیست؟!

حضرت رسول اللَه (ص) دستور دادند که احرام ببند و تلبیه بگو! و مقدارى پنبه با خود بردار و با کمربندى خود را ببند، و تلبیه براى إحرام حجّ بگو!

 حضرت صادق (ع) فرمودند: در زائیدن أسماء برکتى بود براى زنان، براى آنان که بزایند، و یا به عادت حیض مبتلا شوند، که در این صورت به همان عملى که رسول خدا به او دستور دادند عمل مى‌کنند و بدون هیچگونه خللى حجّ خود را انجام مى‌دهند.

أسماء با همین حال وارد مکّه شد، و چون مدّت نفاس او گذشت، با آنکه هنوز خون قطع نشده بود حضرت رسول دستور دادند که طواف کند و نماز بخواند، و او هم طبق دستور رسول خدا عمل نمود.

بارى حضرت رسول اللَه صلّى اللَه علیه و آله و سلّم آن شب را در ذو الحلیفه به خاطر اسماء توقّف‌ کردند، و فردا صبح به راه افتادند، و مسلمانان به راه افتادند. عجیب منظره‌اى است. در این بیابان پهناور تا چشم کار مى‌کند سواره و پیاده، در جلو، و پشت سر، و أطراف رسول الله، همه إحرام بسته و غسل کرده، و صداى لبّیک از هر سو به گوش مى‌رسد، و دل‌ها در عشق جذبات آن إسم أعظم إلهى در معراج است. اینک رسول اللَه است که با جذبه مغناطیسى الهى این امّت را حرکت داده، و سر و پا برهنه در این وادى پهناور در عشق حضرت محبوب أزلى خداى سرمدى به راه انداخته است، همه مى‌گویند: لَبَّیْکَ اللهُمَّ لَبَّیْکَ! لَبَّیْکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ.

ثواب روزه گرفتن و افطار دادن در روز عید غدیر از دید معصومین

عید غدیر یکی از بزرگ‌ترین اعیاد شیعیان است که در روز ۱۸ ذی‌الحجه برگزار می‌شود. این روز یادگار واقعه غدیر خم است که در آن پیامبر اسلام (ص)، علی بن ابی‌طالب (ع) را به عنوان جانشین و امام خود معرفی کرد. این واقعه در سال ۱۰ قمری، پس از حجة الوداع، در منطقه‌ای به نام غدیر خم رخ داد. پیامبر (ص) و امامان (ع) در فضایل و عظمت این روز تأکید فراوان داشته‌اند. شیعیان با جشن گرفتن، روزه‌گرفتن، دعا و زیارت خواندن و تکریم سادات، این روز را گرامی می‌دارند. در این مقاله نیز با استفاده از مطالب کتاب «امام شناسی» اثر علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی، ثواب روزه گرفتن و افطار دادن در این روز با توجه به احادیث موثق، مورد بررسی قرار گرفته است.

معرفی کتاب امام شناسی اثر علامه طهرانی

مجموعۀ «امام شناسی» از آثار نفیسِ علامه سید محمد‌حسین حسینی طهرانی است که به موضوع مهم و حیاتی امامت و ولایت پرداخته است. موضوعی که با شناخت آن تمام استعدادهای انسان، در مسیر کمال، رشد و نموّ قرار خواهد گرفت. این اثر علامه طهرانی 18 جلد به چاپ رسیده که در آن، ایشان، در قالبِ بحث‌های تفسیری، فلسفی، عرفانی، روایی، تاریخی و اجتماعی دربارۀ امامت و ولایت به طور کلی؛ و امامت و ولایتِ امیرالمؤمنین و ائمۀ معصومین علیهم‌السلام به طور جزئی، و همچنین نقد و بررسی آراء اهل سنّت، به بحثهای استدلالی و علمی، و ابحاث حلّی و نقدی پرداخته‌اند.

ثواب روزه گرفتن عید غدیر

در بخشی از این کتاب در مورد ثواب افطار دادن و روزه گرفتن در روز غدیر میخوانیم:

و از جملۀ أعمال عید غدیر، روزه داشتن است كه: در طىّ مطالب این بحث بسیارى از روایات خاصّه و عامّه در فضیلت روزۀ این روز، گذشت، و ثواب شصت ماه روزه، و هشتاد ماه روزه، و شصت سال روزه، و شصت ماه روزه در ماههاى محرّم، در آنها ذكر شده بود.

 

اینك روایتى نقل مى‌كنیم از ابن طاوس از كتاب محمّد بن علىّ طرازىّ از أبو الحسن عبد القاهر كه دربان حضرت موسى بن جعفر و حضرت جواد ابوجعفر محمّد بن على علیهما السّلام بوده است كه او مى‌گوید: حدیث كرد براى من أبو الحسن: على بن حَسَّان واسِطّی، در شهر واسط، در سنۀ سیصد، و او مى‌گوید: حدیث كرد براى من على بن حسن عبدلى، و او گفت: شنیدم از أبا‌عَبْدِاللهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِق بر او و بر پدران و پسران او درود باد كه مى‌گفت: «روزه داشتن در روز غدیر خمّ معادل است با روزه داشتن عمر دنیا، اگر فرضاً انسانى بقدر عمر دنیا، عمر كند، و به أندازۀ عمر دنیا روزه بگیرد، در این صورت ثواب این روزه‌ها براى او خواهد بود.

روزه داشتن در روز غدیر، در نزد خداوند عزّ و جلّ بقدر ثواب صد حجّ و صد عُمره است، و در روز غدیر بزرگترین عید است. و خداوند عزّ و جلّ پیغمبرى را مبعوث نكرده است، مگر آنكه در این روز مراسم عید گرفتن را بپا داشته است، و حرمت این روز را شناخته است. اسم روز غدیر در آسمان روز عَهْدِ مَعْهُود است و در زمین روز مِیثاق مَأخُوذ و روز جَمع مَشْهُود است».

ثواب افطار دادن در روز غدیر

و از جملۀ مَثوُبات و قُرُبات، در روز غدیر، إفطار دادن مؤمنین است كه در آن تأكید شده است.

سیّدابن طاوُس از کتاب«النَّشْروالطَّیّ» روایت مفصّلی را در فضیلت روز غدیر ذکر می‌کند، که از جملۀ فقرات آن، این است که حضرت رضا علیه السّلام می‌فرماید: «روز غدیر روز إفطار دادن روزه‌داران است. پس كسى كه در آن روز یك روزه‌دار را كه مؤمن باشد، إفطار دهد، مانند آن است كه یك فِئام، و یك فِئام دیگر، تا آنكه آن حضرت ده فِئام را شمردند، إطعام كرده باشد. و پس از این سخن حضرت فرمود: مى‌دانى یك فِئام چیست؟!

گفتم: نه! حضرت فرمود: یك فئام، صد هزار نفر است.

و روز عید غدیر، روز تهنیت و مبارك باد گفتن است، و از شما بعضى بعض دیگر را تهنیت مى‌گوید.»

 

تفسیر علامه طهرانی برای فقراتی از ذیل دعای عرفه از امام حسین

روز عرفه روزی است که با روز نهم ذیحجه در تقویم اسلامی همخوانی دارد. این روز از مهم‌ترین روزها در تاریخ قمری و اسلامی است و روز دوم سفر حج و روز قبل از عید قربان محسوب میشود. در این روز حجاج به دشت عرفات می‌روند و به عبادت و دعا می‌پردازند.

درمورد فضائل این روز و دعاهای خاص این روز مطالب زیادی از علمای مشهور به نگارش در آمده است. یکی از این مطالب که در قسمتی از کتاب «شرح فقراتی از دعای أبو حمزه ثمالی» اثر علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی آمده است، به تفسیر عباراتی که در ذیل دعای عرفه از امام حسین آمده است میپردازد.

معرفی کتاب «شرح فقراتی از دعای أبو حمزه ثمالی»

این کتاب شامل سخنرانی‌های علامه حسینی طهرانی درباره شرح دعای ابوحمزۀ ثمالی از امام سجاد (ع) است که در ماه رمضان در مسجد قائم بیان کرده‌اند. این دعا نکات بسیار گرانبها و عمیقی در مورد وضعیت و اوصاف بندگان و رابطه آنها با خداوند دارد. البته شامل تمامی سخنرانی‌های ایشان نیست و صرفا پیاده سازی سخنرانی‌هایی از ایشان است که توسط فرزندشان ضبط شده است. کتاب، با مقدمه‌ مختصری از آیت الله سید محمد محسن طهرانی، فرزند علامه، به زیور طبع آراسته شده است.

تفسیر علامه طهرانی برای فقراتی از ذیل دعای عرفه از امام حسین

در این کتاب میخوانیم:

حضرت سیّدالشّهدا علیه السّلام در ذیل دعای عرفه که منتسب به ایشان است می‌فرماید:

کَیفَ یُستَدَلُّ عَلَیکَ بِما هوَ فی وُجودِهِ مُفتَقِرٌ إلَیکَ؟!

«چه قِسم استدلال بشود بر وجود تو، به‌واسطۀ این مخلوقاتی که در اصل وجودشان احتیاج به تو دارند؟! (در اصل وجود!)»

آخر مگر این معلول نمی‌خواهد خدا را معرّفی کند؟! مُعرِّف باید باشد! پس قبل از مقام تعریف و معرّفیت باید موجود باشد و بعد معرِّف باشد، اما این در وجود خودش به تو بستگی دارد! پس قبل از معرّفیت، در وجودْ بستۀ به توست، همین‌که می‌خواهد موجود باشد، قیامش به توست؛ آن‌وقت ما چه قسم از مرحلۀ وجود بگذریم و در مرحلۀ ثانی نظرِ استقلالی به او بکنیم و بگوییم: تو بیا معرِّف خدا بشو!

اصلاً تویی نیست، خبری نیست! این ”تو“ قائم به خداست! پس همین‌که گفتیم: تو بیا! وجود ”تو“ را که ثابت کردیم، قبل از اثبات وجود ”تو“ خدا ثابت شده است. اصلاً قبل از ”تو“ خدا آمده، قبل از ”من“ خدا آمده، قبل از ”او و شما و ایشان“ خدا آمده، و قبل از همه ضمائر؛ ضمائر عربیِ مرفوعِ متّصل و منفصل: «هوَ هُما هُم هیَ هُما هُنَّ أنتَ أنتُما أنتُم أنتِ أنتُما أنتُنَّ أنا نَحنُ»، چهارده تا ضمیر است؛ در فارسی هم که از شش تا بیشتر نیست: «من تو او ما شما ایشان»؛ هر گروهی برای خودشان یک‌مقدار ضمائر خاصّی دارند. قبل از اینکه این ضمائر پیدا بشود، خدا پیدا شده است؛ خیلی مسئله عجیب است!

کَیفَ یُستَدَلُّ عَلَیکَ بما هوَ فی وُجودِهِ مُفتَقِرٌ إلَیکَ؟!

آدم می‌خواهد برود منزل جناب آقای علی آقا، که در آنجا ایشان را ملاقات کند، نابینا هم هست مثل بنده؛ آن‌وقت می‌آید دست علی آقا را می‌گیرد و می‌گوید: علی آقا علی آقا، من را محض رضای خدا به منزل علی آقا هدایت کن! می‌گوید: ”علی آقا“ مرا به منزل ”علی آقا“ هدایت کن!

بابا، علی آقا به چه هدایت کند؟! علی آقا خودش است! قبل از اینکه به منزلش برسی و به منزل هدایت بشوی، به علی آقا همین دست زدی، به علی آقا رسیدی.

به هر موجودی که دست بزنید، قبل از اینکه دست شما به آن موجود بخورد، ذات مقدّس پروردگار در آنجا حاضر و ناظر است و سعۀ وجودی او هر موجودی را گرفته است؛ خدا که از مخلوقش خِلو نیست، جدا نیست!

داخلٌ فی الأشیاءِ لا بالمُمازَجةِ و خارجٌ عنها لا بالمُزایَلةِ؛

چنین سعۀ وجودی دارد! آن‌وقت انسان در تمام عالم، کدام معلولی، کدام مخلوقی، کدام چیزی، کدام شیئی، کدام امر متصوَّر و کدام امر متخیَّل و موهومی را می‌تواند پیدا کند که این جدا باشد، آن‌وقت بگوید: محض رضای خدا بیا من را به او معرّفی کن؟!

 

یک دانه پشه اگر بخواهد شما را به خدا معرّفی کند یا یک دانه پر کاه اگر بخواهد شما را به خدا معرّفی کند، همین پشه در اصل وجود و همان پر کاه در اصل وجودش که وجوب دارد با خداست! پس همین‌که شما به پر کاه دست زدید، از نقطۀ نظر معیّتِ ذات پروردگار با هر موجودی که من‌جمله از موجودات همین پر کاه است، پروردگار وجودش برای شما مشهود و معلوم بوده است؛ پر کاه رفت کنار! گم شد! علّت آمد و معلولات گم شدند! برق عزّت درخشید و دیگر موجودی در مقابل آن موجود باقی نماند!

کَیفَ یُستَدَلُّ عَلَیکَ بِما هوَ فی وُجودِهِ مُفتَقِرٌ إلَیکَ؟! أ یَکونُ لِغَیرِکَ مِنَ الظُّهورِ ما لَیسَ لکَ حَتَّی یَکونَ هوَ المُظهِرَ لَکَ؟!

«خدایا، آیا برای غیر از تو ظهوری هست که آن ظهور برای تو نباشد و آن ظهور دلالت کند ما را به سوی تو؟!»

 

با فضیلت ترین دعا در روز عرفه از نظر پیامبر اسلام

روز عرفه روزی است که مصادف با روز نهم ذی‌حجه در تقویم اسلامی است. این روز از مقدس‌ترین روزها در تقویم اسلامی است و دومین روز از سفر حج و روز بعد از آن اولین روز از تعطیلات بزرگ اسلامی عید قربان است. در این روز حجاج به صحرای عرفات می‌روند و به عبادت و دعا مشغول می‌شوند. در این روز خداوند بندگان خود را به بخشش و مغفرت دعوت می‌کند. برای این روز فضیلت‌ها، دعاها و مناجات‌خاصی توصیه شده است که در این مقاله سعی میکنیم با توجه به کتاب «رساله نوین» اثر علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی، بافضیلت‌ترین دعایی که در این روز پیامبر معرفی کرده است را مورد بررسی قرار دهیم.

معرفی کتاب رساله نوین

نویسندهٔ کتاب «رساله نوین» علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی است که در آن در مورد اساس اسلام بر پایهٔ سال و ماه قمری و تفسیر آيه «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُور عِندَ اللَهِ اثْنَاعَشَرَ شَهْرًا»؛ بحث‌هایی از جنبه‌های تفسیری، روایی، فقهی و تاریخی ارائه کرده و نشان می‌دهد که تقويم قمرى جزء جدایی ناپذیر از دین اسلام است، و تغییر ماه‌های قمری به شمسی مشروعیتی نداشته و الحاق تاريخ شمسى به قمرى، کار درستی نیست.

برخی از مطالب مهم این کتاب شامل موارد زیر است:

  • آيات صریح در لزوم تاريخ قمرى
  • تفکیک دین از سیاست با انطباق عبادات با ماه‌های قمری، و اجتماعیات با ماه‌های شمسی؛
  • نام شش ماه از ماه‌هاى باستانى، نام شش فرشته در آئين زردشت
  • تطابق ماه‌های قمری با فطرت؛ و ذکر فوائد سال قمرى، و ضررهای سال شمسى‏
  • همچنین در این کتاب در مورد روزهای مهم در تاریخ اسلام از جمله عرفه نیز بحث شده است که در ضمن آن به دعایی که پیامبر آن را بافضیلت ترین مناجات در این روز معرفی کرده، میپردازد.

بافضیلت‌ترین مناجات در روز عرفه بنابر فرمایش پیامبر

در قسمتی از کتاب رساله نوین  میخوانیم:

و پس از اتمام نماز (در روز عرفه) حضرت رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلم بر راحله خود سوار شده؛ و به موقف آمدند، و رو به قبله به دعا كردن همینطور ایستاده بودند تا آفتاب غروب كرد. و در حدیث است كه آن حضرت گفته‌اند:

با فضیلت‌ترین دعا در روز عرفه، و آنچه را كه من و پیامبران پیش از من در روز عرفه مى‌گفته‌اند، اینست:

لَا ألَهَ الَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَریكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ، وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَیئٍ قَدِیرٌ.

«هیچ معبود و مؤثرى نیست غیر از الله كه تنها و واحد است؛ و شریكى براى او نیست؛ پادشاهى و ستایش اختصاص به او دارد؛ و او بر هر چیز قادر و تواناست».

آنگاه رسول خدا بسیار دعا نمودند و به قدرى دعا كردند كه آفتاب غروب كرد.

و جماعتى از نَجدْ آمدند و از كیفیت حج پرسیدند؛ حضرت امر كردند كه منادى ندا كند: الْحَجُّ عَرَفَةٌ مَنْ جَاءَ لَیلَةَ جَمْعٍ أىْ الْمُزْدَلَفَةَ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ فَقَدْ أدْرَكَ الْحَجَّ. «حج عبارت است از وقوف به عرفات، و كسى كه در شب عید قربان به مشعر برسد، و قبل از طلوع صبح صادق، وقوف مزدلفه را ادراك كند، حج را ادراك كرده است.»

و رسول خدا بر روى ناقه عَضبَاء خود سوار بودند؛ و چون آفتاب غروب كرد اسَامة بن زَید را در پشت خود بر روى ناقه سوار كرده، و به جانب مُزْدَلَفَة روان شدند؛ و در راه مردم را امر مى‌كردند كه با سكینه و آرامى حركت كنند، چون در راه به شِعْب أبْتَر رسیدند پیاده شده، و ادرار كرده و وضوى مختصرى گرفتند. و بلادرنگ آمدند تا به مُزْدَلَفَة رسیدند؛ و در آنجا نماز مغرب و عشآء را با هم جمع كرده؛ و با یك اذان و دو اقامه بدون فاصله انجام دادند؛ و خود بر پهلوى خود آرمیده؛ و به زنان و كودكان كه ضعفاء محسوب مى‌شدند اجازه دادند كه بعد از نیمه شب به مِنَى حركت كنند. ابن عباس مى‌گوید:

رسول خدا ضعفاى اهل خود را به من سپردند، تا من آنها را بعد از نیمه شب به مِنَى بیاورم؛ ولى تاكید كردند كه جمره عقبه را رمى نكنند مگر آنكه آفتاب طلوع كرده باشد. چون سپیده صبح صادق دمید، در همان تاریكى شب رسول خدا (ص)  نماز صبح را به جماعت با مردم در مُزَدلفه بجاى آوردند و سپس به مَشْعَرُ الْحَرَام آمدند و در حالى كه بر روى ناقه خود سوار بودند، رو به قبله كرده، و وقوف نمودند، و خدا را به بزرگى و عظمت و وحدانیت خواندند، و دعا مى‌كردند تا اینكه هوا جدا روشن گشت.

رسول خدا سواره به جانب منى رهسپار شدند؛ و فَضْلِ بن عَبَّاس را پشت سر و ردیف خود نشاندند، و چون به وَادِى مُحَسَّر رسیدند، ناقه خود را كمى به جنبش در آوردند؛ و از راهى كه به جَمْرَه عَقَبَه منتهى مى‌شد، روان شده، تا بدانجا رسیدند؛ و با هفت ریگى كه عبد الله بن عباس براى آن حضرت جمع كرده بود، از قسمت پائین جَمْره هفت ریگ به جمره زدند، و در هر بارى كه مى‌زدند یك بار اللهُ أکبَر مى‌گفتند. در «البدایة و النهایة» ج ٥، ص ١٨٧ از مسلم از یحیى بن حصین از جده خود ام الحصین، و نیز با سند دیگر از جابر بن عبد الله آورده است كه: رَأیتُ رَسُولَ اللهِ یرْمِى الْجَمْرَةَ عَلَى رَاحِلَتِهِ یوْمَ النَّحْرَ وَ یقُولُ: لِتَأخُذُوا مَنَاسِكَكُم فَإنِّى لا أدْرِى لَعَلِّى لا أحُجُّ بَعْدَ حَجَّتِى هِذِهِ  «رسول خدا را دیدم در روز عید قربان كه بر روى شتر خود نشسته و جمره را رمى مى‌نمود و مى‌گفت: شما باید مناسك خود را از من یاد بگیرید! زیرا كه من نمى‌دانم شاید بعد از این حج، حج دیگرى انجام ندهم!».