معرفی کاملی از آیت الله سید محمد مهدی بحرالعلوم

در تاریخ اسلام، همواره علما و بزگان بسیاری بوده‌اند که همچون ستاره ای بی بدیل در آسمان معرفت و علم درخشیده اند. هرکدام از این بزرگان، در مقاطع مهم تاریخی، اثرات شگرفی را بر جامعه خود گذارده و یا با تصمیمی مهم، مسیر و آینده علم و معرفت را تغییر داده اند. از جمله یکی از مهم ترین این بزرگان، آیت الله سید محمد مهدی بحرالعلوم است که در این مقاله، بر اساس مطالبی که در کتاب مطلع انوار جلد 3، اثر علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی آمده است، به شرح حالی از ایشان میپردازیم.

آیت الله سید مهدی بحرالعلوم در کلام علّامه طباطبائی

روزی در حین تدریس، بحرالعلوم در بیان سند متّصلِ روایتی که مُعَنعنًا می شمردند، در سلسلۀ روات یکی را مثلاً محمّد بن الحسین گفتند. یکی از شاگردان گفت: حسین بن محمّد است! مرحوم بحرالعلوم گفتند: چه می گوئی ای فرزند؟! می خواهی پدران او را تا آدم و پسران او را تا قیامت، یکایک بهشتی و جهنّمی را برای شما بشمارم؟!

بحرالعلوم مدّت عمرش قلیل بود، ٥٧ سال عمر کرد (از ١١٥٥ تا ١٢١٢ هجریّه قمریّه)، و چون مریض شد و برای او طبیب آوردند؛ و طبیب نبض او را گرفت، تعجّب کرد و گفت: این مرد متحمّل کارهای سنگین و صعب بوده است، و نبض او بعینه مانند نبض یک چاروادار (چهار پادار) است.

در بین علمای نجف و کربلا مشهور و معروف است که دیوارهای فعلی مسجد کوفه و مقام های مسجد کوفه و مقام های مسجد سهله و مقام حضرت حجّت و قبر هود و صالح را در وادی السّلام نجف اشرف، مرحوم بحرالعلوم تعیین و تعمیر نموده است.

حکایت علامه طهرانی از سید مهدی بحرالعلوم به قلم آیت الله محسن طهرانی

مرحوم آیت الله سید محمد محسن حسینی طهرانی از پدر خود، علامه طهرانی، این حکایت را از سید مهدی بحرالعلوم نقل میکند که:

مرحوم بحرالعلوم در ایام تابستان، نماز مغرب و عشاء را در مسجد کوفه اقامه می کردند و بسیاری از علماء و فضلاء نجف هر شب در این نماز در مسجد کوفه شرکت می کردند، و پس از اقامۀ نماز مغرب و عشاء و گذشت پاسی از شب به نجف مراجعت می نمودند. ازدحام جمعیّت از اصناف مختلف در مسجد کوفه به حدّی بود که اگر فردی تأخیر می کرد جای نشستن پیدا نمی کرد.

خادم مسجد که فردی بسیار مخلص و پاک سرشت و صافی ضمیر بود نسبت به مرحوم سیّد ارادتی خالصانه و بی پیرایه و محبتی غریب داشت و هر روز قبل از آمدن ایشان با عشق و خلوصی بی شائبه قلیانی آماده می کرد و هنگام آمدن مرحوم سیّد آن را کنار جانماز ایشان قرار می داد و خود در کنار جانماز می نشست و از تماشای جمال سیّد هنگام کشیدن قلیان لذّت می برد، و مرحوم سیّد نیز با او به مزاح و مطایبه و گفتگو می پرداخت تا اینکه وقت نماز مغرب می رسید و سیّد برای اقامۀ نماز آماده می گشت و آن فرد مخلص قلیان را بر می داشت و می برد. و لذا دأب مرحوم سیّد این بود که هر روز قریب نیم ساعت زودتر از موعد نماز مغرب به مسجد کوفه می آمد تا به واسطۀ این لطف و ارادت خادم تأخیری در نماز جماعت پیدا نشود. روزی بر حسب اتّفاق مرحوم سیّد نتوانست به موقع در مسجد کوفه حضور یابد و هنگامی وارد مسجد شد که وقت نماز مغرب رسیده بود و طبعاً دیگر فرصت کشیدن قلیان و اختلاط با خادم از دست رفته بود، و مرحوم سیّد می بایست به اقامۀ نماز بپردازد. خادم مسجد که از این تأخیر ملول و دل شکسته شده بود با توجّه به حلول وقت نماز و انتظار جمعیّت، از آوردن قلیان صرفنظر نمود و حتّی به جهت حال سیّد از برخورد و سلام به ایشان اجتناب نمود.

مرحوم سیّد که دید از آن خادم خبری نشد خود به دنبال او فرستاد و از او پرسید: چرا برای ما قلیان نیاوردی؟ خادم عرض کرد: آخر شما تأخیر کردید و فرصت قلیان کشیدن از دست رفت و من شرم کردم که در چنین حالتی بیاورم. مرحوم سیّد فرمود: برو و قلیان را بیاور، تا من قلیان نکشم نماز نمی خوانم.

خادم که تصوّر چنین مطلبی را از مرحوم سیّد نداشت با شعفی خاص سر از پا نشناخته به اطاق خود رفت و قلیانِ آماده را برای مرحوم سیّد آورد و کنار ایشان قرار داد.

مرحوم سیّد او را دعوت به جلوس فرمود و طبق معمول همراه با مطایبه و مزاح با تأنّی و آرامش تامّ به کشیدن قلیان پرداخت؛ گوئی انگار نه انگار تأخیری روی داده است و جمعیّتی این چنین در انتظار اقامۀ جماعت می باشند. و پس از اتمام تدخین با سرور و شعف و انبساط خاطر خادمِ مخلص، برخاست و به اداء نماز مغرب پرداخت.

علت به تأخیر انداختن نماز برای قلیان کشیدن توسط سید مهدی بحرالعلوم

آیت الله سید محسن طهرانی: مرحوم والد ـ رضوان الله علیه ـ سپس اضافه فرمودند: این روش و کردار مرحوم سیّد فقط از عهده و شخصیّت فردی بر می آید که به روح تکالیف و حقیقت احکام و ملاکات وظائف شرع احاطه پیدا نموده است.

شکّی نیست که اداء نماز در اوّل وقت دارای فضیلتی است که جز در بعضی از موارد مستثنی نمی توان برای او بدیل و جایگزینی فرض نمود؛ چنانچه در اخبار وارد است: نماز در اوّل وقت رضوان پروردگار و در انتهای آن، غفران خدای متعال می باشد.

از دیدگاه و منظر لواداران شریعت و اولیای الهی حلول وقت نماز به معنای اذن دخول به حریم قدس إله و زمان اتّصال نفس و روح و سِرّ بنده با معبود و معشوق و محبوب خویش است. اذان مؤذّن در وقت نماز حکایت از فرا رسیدن وعدۀ دیدار بنده ای را می کند که ساعت ها در انتظار رؤیت جمال محبوب خویش، دچار درد و محنت فراق گشته است؛ مگر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هنگام وقت زوال به بلال نمی فرمود: أرِحنا یا بلال،  ای بلال ما را با نوای دلنشین اذان از رنج و تعب اشتغال به کثرات و حرمان از انس و قرب به پروردگار خلاص کن! و مگر در احوال امام سجاد علیه السّلام نیامده است که آن حضرت هنگام نزدیک شدن وقت نماز دچار انقلاب و اضطراب موعد وصال و لقای پروردگار می شدند؟

در منظر عرفاء الهی و حضرات معصومین علیهم السّلام نماز ایجاد ربط و اتّصال جمیع شراشر وجود با مبدأ هستی و توجّه تامّ بنده به مقام عزّ و کبریائی حقّ تلقی می شود و کدام بنده ای است که برای وصول به این لحظه و افاضۀ اذن و اجازه ورود به حرم و حریم مولایی این چنین لحظه شماری نکند؟!

مرحوم سیّد بحرالعلوم ـ اعلی الله مقامه ـ از زمرۀ چنین برگزیدگانی بود که ادّعای اتصاف به این اوصاف دور از واقع نمی باشد. او کسی بود که ارتباط مستمر و ملاقات های پی در پی او با حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، بر کسی پوشیده نبود و عنایت خاصّۀ حضرت بقیة الله نسبت به او، در میان خواصّ و عوام زبانزد همه شده بود.

گویند: مرحوم علاّمۀ اصولی و فقیه کم نظیر، میرزای قمی ـ اعلی الله مقامه ـ بارها با تحت الحنک عمامۀ خویش، غبار از نِعال مرحوم سیّد می زدود و می فرمود: پدر و مادرم فدای تو، که همچون خورشید تابان به اتّصال و ارتباط تو با حضرت بقیة الله، علم و یقین دارم ولی چه کنم که نمی توانم این مطلب را به همه اعلان نمایم.

این بنده خود در اوقات تشرّف به خدمت عارف واصل حضرت حدّاد ـ قدس الله سرّه ـ این حالات را هنگام نزدیک شدن وقت نماز در سیمای مبارکشان مشاهده می کردم.

حال با توجّه به چنین جایگاهی برای نماز نزد امثال همچون سیّد بحرالعلوم چگونه است که ایشان اجابت طلب خادم مسجد را که چندان نیز ضروری و لازم نمی نماید، بر این امر مهمّ خصوصاً با این جمعیت عظیم و در انتظار قراردادن آنان در حدود بیست دقیقه و بیشتر، ترجیح می دهد و مقدّم می شمارد؟!

مرحوم سیّد بحرالعلوم فردی نیست که کار لغو و عبثی از او سر زند و مواجهۀ او با مبانی شرع مانند سایر افراد نیست که اشتغال به امور دنیا و توغّل در کثرات را پیوسته در اولویّت امور خویش قرار می دهند و نماز، این فریضۀ منحصر به فرد را در آخرین مرتبه از اشتغالات و امور روزمرۀ خود بجای می آورند و ابداً از این تأخیر و اهمال خم به ابرو نمی آورند و باکی ندارند، و با توجیهات عوام فریبانه در صدد تصحیح و توجیه رفتار قبیح و ناشایست خود در میان عوام و انظار عموم بر می آیند.

سیّد بحرالعلوم فردی است که قلب و سِرّش به حقیقت ولایت مرتبط گشته و از آبشخوار مبدأ تشریع و منبع وحی سیراب شده است، کلام او برخاسته از نفس مستنیر به نور ولایت، و رفتار او مستفیض از فیضان علوم و معارفِ امامت است، اجتهاد و استنباط او منبعث از تجلّی بوارق بهار و عظمت صاحب شریعت و بانی طریق هدایت است. به اعمال و کردار او نمی توان آسان نگریست، و او را هم طراز و همانند سایرین از اهل علم و فضل نمی توان شمرد. کردار او حاکی از رضا و تحسین و امضاء صاحب ولایت است، و روش و منشِ او آینۀ تجلی انوار باهرۀ مجلای اتّم حضرت بقیة الله است. او می داند که شکسته شدن قلب و خاطر یک مؤمن مخلص که با صفائی مخصوص و خلوصی بی شائبه به این مسأله مبادرت ورزیده است،

هیچگاه قابل جبران با اداء فریضه در اوّل وقت نخواهد بود، و کثرت جمعیّت و انتظار نماز گزاران نمی تواند موجب التیام و ترمیم آثار ناخوشایند این قلب افسرده و مغموم را بنماید. چنانچه خدای متعال در حدیث قدسی می فرماید: أنا عند المنکسرة قلوبُهم، «جایگاه من پیوسته دل های دل شکسته از بندگانم می باشد.» و لذا می بینیم که برآوردن حاجت و توقع آن مرد خادم را بر نماز اوّل وقت، آن هم با آن شرایط استثنایی مقدّم می دارد.

ناگفته پیداست که این رفتار از مرحوم سیّد، هیچ ارتباطی با کردار ناپسند و خلاف منهجِ شرعِ بسیاری از افراد که با بهانه هائی واهی نماز اول وقت را، به تأخیر می اندازند، ندارد.

مثلاً دیده می شود که مردم اکثراً مجالس جشن خود را مقارن با غروب آفتاب برگزار می کنند و به بهانۀ حضور میهمانان از انجام این فریضۀ الهی در اوّل وقت سر باز می زنند و اداء نماز مغرب و عشاء را به انقضای مجلس و چه بسا مقارن با وقت فوت و قضای آن موکول می کنند.

بدیهی است کسی که اینقدر نماز را کوچک بشمارد و اهمیّت آن را در مرتبت و منزلت اشتغالات آخر خود قرار دهد، تکلیفش با آن ولیّ الهی و عارف بالله همچون سیّد بحرالعلوم که برای حلول وقت نماز لحظه شماری می کند، از زمین تا آسمان فرق می کند و نباید خود را در رتبۀ آن بزرگ قرار دهد؛ زیرا آن عارف کامل با علم و وقوف به مرتبه و منزلۀ این فریضۀ الهی و آثار مترتبۀ بر آن و رضای پروردگار بر تحفّظ اوقات فضیلت آن، دست به چنین رفتاری می زند، و جبران قلب افسردۀ او را بر اداء نماز مقدّم می شمارد. و این مسأله فقط و فقط به واسطۀ اشراف و معرفت بر منبع و سرچشمۀ ملاکات احکام و علل تشریع، برای خواص و نوادری از اولیاء بالله و عرفای الهی حاصل می گردد.

برگرفته از وبسایت مکتب وحی و کتاب مطلع الانوار (سرگذشت عرفا و بزگان)، اثر علامه طهرانی

زندگینامه سید جمال الدین اسدآبادی به قلم علامه طهرانی

 

سید جمال الدّین اسدآبادی از جمله چهره‌های ماندگار تاریخ معاصر است که در مورد او مطالب بسیاری از علمای مختلف به چاپ رسیده است. یکی از این مطالب، نگارشی است که علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی بر وی در کتاب مطلع انوار (جلد سوم) نگاشته است. در بخشی از این کتاب و قسمت مربوط به سید جمال، زندگینامه مختصری از ایشان نیز آورده شده است که در ادامه آن را میخوانیم:

سیّد جمال الدّین در شعبان ١٢٥٤ در اسدآباد همدان متولّد شده و قرآن را با معنایش نزد پدرخوانده و در ده سالگی در ١٢٦٤ با پدر خود برای درس و تحصیل به قزوین رفته است و مدت دو سال با پدر خود در قزوین در مدرسه بوده است. پدرش او را در ١٢٦٦ با خود به طهران می‌آورد و در نزد عالم و مجتهد بزرگ طهران آقا سیّد صادق عمامه می‌گذارد و در همان سال با پدر به قصد اعتاب عالیه کربلا و نجف حرکت می‌کنند و در خدمت شیخ انصاری (ره) می‌رسند. شیخ از او بسیار تحسین می‌کند و بعد از دو سه ماه پدرش به اسدآباد برمی‌گردد؛ ولیکن سیّد مدّت چهار سال در نجف می‌ماند و به مباحثاتی که مورد اعتراض دیگران بود اشتغال می‌ورزد، تا آنکه شیخ انصاری [او را] در سنۀ ١٢٧٠که عمرش ١٦ سال بوده است با پیری روشن ضمیر که سیّدی جلیل القدر بوده است به جانب بمبئی و هندوستان روانه می‌کند. یک سال و چند در هندوستان می‌ماند و به علوم عصری آشنا می‌شود و عازم مکّه می‌شود و در راه‌ها بسیار توقّف می‌کند و بحث‌ها می‌کند تا آنکه سفرش طول می‌کشد و در سنۀ ١٢٧٤ وارد مکّه می‌شود و از مکّه عازم اعتاب عالیه، نجف و کربلا می‌گردد و سه سال در نجف می‌ماند و در سنۀ ١٢٧٧ عازم افغانستان می‌شود. پنج شش ماه در طهران درنگ می‌کند و سپس به افغان می‌رود و پنج سال در افغانستان می‌ماند و تاریخ افغان را که به عربی و از نیکوترین آثار برجسته اوست می‌نویسد؛ و در سنۀ ١٢٨٥ از افغان به جانب مکّه می‌رود و پس از یک ماه توقّف در هند با کشتی به مصر می‌رود و چهل روز در مصر مانده و از مکّه منصرف می‌شود و عازم استانبول می‌شود، و پس از رفتن بدانجا برای بار دوّم به مصر می‌رود و ده سال در مصر درنگ می‌کند و شاگردانی تربیت می‌کند و به تدریس مشغول شد و بحث‌ها نمود و خطبه‌ها خواند. که یکی از معروف ترین آن ها، خطبه سید جمال الدین اسدآبادی در مصر بود.

دیدگاه علامه طهرانی در مورد سید جمال الدین اسدآبادی و نقد نظریه او

سید جمال الدّین اسدآبادی از جمله بزرگانی است که همواره در مورد نظریات و عملکرد او بحث و گفتگو میان اقشار مخلتلف مردم وجود داشته است. از بحث ملیّت سید جمال الدّین اسدآبادی تا نظریات او در مورد لزوم تجدد دینی در اسلام. در این مقاله با ما همراه باشید با نقد و نظر علامه سید محمد محسن حسینی طهرانی در مورد ایشان که در جلد 2 کتاب مبانی اخلاق در آیات و روایات اثر ایشان به چاپ رسیده است.

در این کتاب میخوانیم:

اشتباه سیّد جمال الدّین اسدآبادی در اتّکای به خود در قبال اتّکای به خدا

دربارۀ سیّد جمال الدّین اسدآبادی افغانی خیلی حرف ها هست که او چطور مردی بوده است و آیا این مرد واقعاً مسلمان و مؤمن بوده است؟ حرف خیلی زیاد است. آنچه در لُب و نتیجه به دست می آید اینکه: این مرد مسلمان و تحقیقاً شیعه بوده است و مرد اهل حکمت و مسلّماً اهل همین همدان بوده است؛ مسلّماً این طور بوده است و شکّی نیست. پیش آخوند ملاّ حسینقلی همدانی در نجف تردّد داشته است و از شاگردان آخوند ملاّ حسینقلی بوده است، امّا نه از شاگردان پا بر جا، بلکه به مکتبش رفت وآمد داشته است. امّا او بعداً در هنگامی که خود مرحوم آخوند در نجف بود و حیات داشت، حرکت کرد و از نجف رفت؛ چون مرحوم آخوند ـ رحمة الله علیه ـ سنۀ ١٣١١ هجری قمری از دنیا رفته اند، ولی او قبل از سنۀ ١٣٠٠شروع به جهان گردی کرده بود. داستان هایش مفصّل است؛ او چند سال در افغانستان بود، بعد به هند رفت، بعد به مصر رفت، بعد به پاریس رفت و بعد هم به ایران آمد، و بالأخره در سنۀ ١٣١٤ یا ١٣١٥ هجری قمری در استانبول از دنیا رفت.

به‌طور مجموع، من از حرف‌هایی که زده است و مجالست‌هایی که داشته است و… فکر می‌کنم که یک مرد نابغۀ نمرۀ یک عالم بوده است که از نقطه‌نظر فکر و هوش و… بی‌نظیر بوده است؛ ولی شخصی متّکی به خود بوده است، نه متّکی به خدا، و این مسئله‌ای است!

ایشان خدمت مرحوم آخوند رفته بود، امّا از آخوند استفاده نکرده بود؛ لذا نفسیّت خود را تقویت کرده بود، همین‌طور که بعضی از بزرگان فرموده‌اند:

اگر تخم مرغ را زیر مرغ نگذارند، انسان این تخم مرغ را می‌شکند و می‌خورد؛ و اگر زیر مرغ بگذارند باید این‌قدر بگذارند تا این تخم مرغ، جوجه بشود و یک جوجۀ کاکلی بیرون بیاید؛ و الاّ اگر ده، پانزده روز زیر مرغ بگذارند و بعد آن را بردارند، این تخم مرغ می‌گندد و فاسد می‌شود، نه جوجه است و نه تخم مرغ، بلکه این فاسد است!

مرحوم سیّد جمال الدّین اسدآبادی از مجموع حرف هایش به دست می آید که متّکی به نفس بوده است؛ مثلاً بعضی از بزرگان دربارۀ او گفته اند: «در حکمت و در علم خیلی قوی بود، ولی تردستی اش بر علمش غلبه داشت.» این یک نکته ای است! ناصرالدّین شاه از او پرسید: «از من چه می خواهی؟» گفت: «دو گوش شنوا!» او می خواست بین تمام مسلمین اتّحاد برقرار کند، امّا خودش رئیس اتّحادیه باشد؛ صحبت در این است! لذا ناصرالدّین شاه با وضع عجیبی بیرونش کرد، و سلطان عبدالحمید عثمانی او را دعوت کرد و او قهر کرد. خلاصه مرض سرطان حنجره گرفت و به زندگانی فلاکت باری در همان استانبول جان داد و مُرد.

نظریّۀ سخیف مرحوم اسدآبادی دربارۀ جایگاه تعقّل در اسلام

خلاصه او هرجا رفت، تحقیر شد و شکست خورد، و علّت شکست او حرف‌های عجیبش بود؛ مثل حرف او در قضیّۀ رنان که داستانش خیلی مفصّل است:

رنان از فلاسفۀ فرانسه بود که به بیت‌المقدس آمد و آنجا ماند و مذهب نصاری را برداشت و گفت: «حضرت عیسی هم یک مرد عادی بوده است!» و انکار نبوّت کرد و… و بعد انقلاب فرانسه شروع شد و رنان مقاله‌ای در روزنامه چاپ کرد که نتیجۀ خطابه‌ای بود که در دانشگاه سوربُن خوانده بود راجع به اینکه اسلام بالذّات با عِلم مخالف است، و دو دلیل هم آورده بود:

یکی اینکه: اصلاً جنس عرب، عِلم‌بَردار نیست، و لذا اصلاً فیلسوفی در عرب غیر از یعقوب بن اسحاق کندی دیده نشده است! غیر از همین یک نفر، همۀ فلاسفه یا ایرانی بوده‌اند و یا اهل جاهای دیگری بوده‌اند که به زبان عربی تکلّم می‌کردند، و به زبان عربی تکلّم کردن آدم را عرب نمی‌کند؛ کما اینکه خیلی از فلاسفه در همین قرون وسطی در خود اروپا به زبان لاتینی فلسفه درس می‌دادند، و این آنها را لاتینی نمی‌کند؛ و این مسئله هم همین‌طور است.

دلیل دوّم اینکه: اصلاً دین اسلام ضدّ علم است و فقط به تعبّدیّات دعوت می‌کند؛ لذا در قرآن هم صحبت از علم و فلسفه نیست!

مرحوم آقا سیّد جمال جوابی به او می‌دهد و آن جواب را هم در روزنامه‌ها چاپ می‌کنند و این جواب الآن هم در دست است. این ارنست رِنان از این جواب خیلی خوشش آمد و گفت:

این جوابش فیلسوفانه است و من صدای برادران خودم مثل ابن‌رشد اندلسی و یا ابوعلی سینا را از فلان‌جا شنیدم و من سخنرانی‌ام را تغییر می‌دهم و در تحت عنوان علمِ اسلام قرار می‌دهم و… .

جوابی که آقا سیّد جمال به او داده بود ـ علیٰ‌ما نُقِل و آنچه که در دست است، ولیکن ما که علم به واقعه نداریم ـ این بود:

اصلاً تمام ادیان با علم مخالف‌اند و این مسئله اختصاص به اسلام ندارد! هر دینی که آمده است دعوت به تعبّد محض کرده است و بشر را از راه عقل به راه حرف‌شنوی کشانده است و نیروی تجسّسِ عقل بشر را گرفته است؛ و این اختصاص به اسلام ندارد، و علّتش این است که: تمام پیغمبرانی که برای هدایت بشر آمده‌اند، دیده‌اند که اصلاً فکر و عقل مردم این‌طور نیست که بخواهند آنها را به عقل وادارکنند و دیگر خود مردم از نقطه‌نظر عقل همین‌طور بروند!

اینکه پیغمبران می‌گفتند: «از ما پیروی کنید، شاید راهی پیدا کنید!» چون نمی‌توانستند بگویند که این حرف ما است و ما عقل کاملیم! لذا مطالب خودشان را از خدا می‌گفتند و به خدا نسبت می‌دادند؛ ولی مطالب از خودشان بوده است و با اینکه این مطالب از خودشان بوده است، برای اینکه مردم قبول کنند، به خدا نسبت می‌دادند! با این حال، پیشرفت عظیمی که کردند این بود که بشر را چه مسلمان و چه مسیحی از درندگی باز داشتند و بالأخره بشر را مهار کردند و این خدمت، خدمت بزرگی است.

من نمی‌توانم این را انکار کنم که دعوت کردن پیغمبران به تعبّد، بزرگ‌ترین اهانتی است که بر بشریّت شده است و بزرگ‌ترین حقارتی است که بر بشریّت آمده است؛ ولی هیچ چاره‌ای غیر از این نیست و بشر بالأخره بایستی به عقل برسد، و این مسئله‌ای است!

وقتی احمد قادیانی در مراکش به‌عنوان امام زمان طلوع کرد و خبر به آقا سیّد جمال رسید که به‌عنوان امام زمان آنجا شده است، پرسید: «حالا مطلب او چیست؟» گفتند: «ادّعای امام زمان بودن می‌کند!» گفت:

این هم که مثل بهایی‌ها می‌ماند! اینکه انسان «کعبه» را بردارد و قبله را «عکا» کند، و یا قرآن را بردارد و به‌جایش «بیان» بگذارد، این که کاری نشد؛ باید اصلاح اساسی کرد!

نقد افکار مبنی بر تجدّد دینی

غالب مطالب آقا سیّد جمال افغانی دربارۀ وضع مسلمان‌ها و… درست است، ولی در عباراتش این است که باید در احکام اسلام تصرّف کرد! و این حرف همان فکر تجدّدِ دینی است که امروزه در افکار افتاده است. همین‌طور که پروتستان‌ها علیه کلیساها بلند شدند و قیام کردند و یک دین دیگری در مقابل آنها تشکیل دادند و دو فرقه شدند، اینها هم می‌گویند که به‌طور کلّی این دینی که ما الآن داریم، مثلاً این خانم

چادر سرش کرده است و یا آن خانم آنجا نشسته است و همۀ اینها عقب نشسته‌اند و چادر سرشان کرده‌اند؛ این حرف‌ها چیست؟! و نه‌تنها دربارۀ زن و مرد می‌گویند: «باید مرد بودن و زن بودن را برداشت!» بلکه می‌گویند: «این حرف‌ها اصلاً درست نیست!»

این حرف و این فکر تجدّدِ دینی همینی است که دکتر عبدالکریم سروش ـ علیه ما علیه ـ در مقالاتش در روزنامه نوشت و ما هم یکی از مجلّدات نور ملکوت قرآن را فقط به ردّ او اختصاص دادیم. لُبّ مطلب ایشان این بود که قرآن کافی نیست و رسول خدا هم کافی نیست، و تمام حرف‌های اینها از پیش خودشان است و قرآن از پیش خدا نیست! رسول خدا مرد عجیبی بوده است و متنی آورده است و این مطابق با زمان خود حضرت بوده است! ولی ما باید با عقل خودمان دنبال مطلب برویم و برسیم، و این دین پای‌گیر ما است! البتّه اینها را صریحاً نمی‌گویند، ولیکن حقیقت مطلبشان همین است؛ عبدالکریم سروش اینها را با طفره می‌گوید، ولی نه یک بار و دو بار، بلکه بیش از پنجاه بار در این دو مقاله این مطلب و این فکر را به‌عنوان‌های متفاوت و به عبارات مختلف بیان می‌کند.

 

دشمنی انگلیس با اسلام از نظر سید جمال الدّین اسدآبادی

در ایران همواره در مورد نقش ابرقدرت ها و استعمارگرانی چون انگلیس، شوروی و آمریکا در ایجاد و یا تغییر جریانات سیاسی، دینی و اعتقادی مردم نظرات متفاوتی ارائه شده است. هر کدام از این کشورها در برهه ای شاید تمامی امور کشور را تحت کنترل خود داشتند و در این مسیر، بزرگترین سد راه شان همواره اسلام و علمای دین بوده اند. در برهه ای که شاید بتوان گفت انگلستان حرف اول را در کشور میزد، یکی از این علما، سید جمال الدین اسدآبادی بود که دشمنی انگلیس با اسلام را برملا ساخت. در این مقاله به بررسی نظر سید جمال الدین اسدآبادی در مورد استعمار انگلیس میپردازیم که در جلد 3 کتاب نور ملکوت قرآن اثر علامه سید محمد حسین طهرانی به بررسی و چاپ رسیده است.

در این کتاب میخوانیم:

ولى انگلیس ها بخصوص دشمنى خاصّى با اسلام دارند. کلمات و خطابه ها و نوشتجات سیّد جمال الدّین اسدآبادى به خوبى از این مطلب پرده برمى دارد. در کتاب «سیرى در اندیشۀ سیاسى غرب» آمده است:

امّا سیّد، انگلستان را نه تنها قدرتى استعمارى، بلکه دشمن صلبى مسلمانان مى‌دانست؛ و معتقد بود که هدف انگلستان نابودى اسلام است.

چنانکه یک‌بار نوشت که:

انگلستان ازآن‌رو دشمن مسلمانان است که اینان از دین اسلام پیروى مى‌کنند. انگلستان همیشه به نیرنگهاى گوناگون مى‌کوشد تا بخشى از سرزمین‌هاى اسلامى را بگیرد و به قومى دیگر بدهد. گوئى شکست و دشمن‌کامى اهل دین را خوش دارد و سعادت خویش را در زبونى آنان و نابودى وندارشان مى‌جوید.

او دست‌اندازى‌هاى فرانسه را به تونس، نتیجۀ مستقیم سیاست گسترش جویانه انگلستان در مدیترانه مى‌دانست.

یک نتیجۀ بینش ضدّ انگلیسى سیّد، تمایل او به این بود که اسلام را دین پیکار و سخت‌کوشى بداند، و ازاین‌رو به روى فریضۀ جهاد بسیار تأکید کند.

به نظر او در برابر حکومتى که مصمّم به نابودى اسلام است، مسلمانان راهى جز توسّل به زور ندارند. بدین جهت بر همۀ آن گروه از رهبران دینى مسلمانان که به تعالیم اسلامى رنگ مسالمت‌جوئى و سازشگرى مى‌دهند سخت مى‌تاخت.

به همین‌گونه سیّد تعصّب دینى را مى‌ستاید. زیرا آن را مایۀ یگانگى و سرافرازى هر قوم در دفاع از حقّ خویش مى‌داند. و بر کسانى که آن را مانع پیشرفت اهل دین به سوى تمدّن مى‌شمارند حمله مى‌کند. ولى در عین حال مى‌گوید که: تعصّب، صفتى همچون صفات دیگر انسان است؛ حدّ اعتدالى دارد، و افراطى و تفریطى.

اگر در حال اعتدال نگاهداشته شود، از صفتهاى پسندیده؛ وگرنه نکوهیده است. به هر حال تعصّب دینى با تعصّب نژادى فرقى ندارد، الاّ آنکه از آن پاک‌تر و مقدّس‌تر و سودمندتر است. ولى چگونه است که تعصّب نژادى به نام وطن‌پرستى ستوده و پسندیده است؛ امّا تعصّب دینى عیب دانسته مى‌شود؟!

ماجرای کامل جنگ احد و وقایع مهم آن

جنگ احد را میتوان یکی از تلخ ترین جنگ های پیامبر دانست چرا که علاوه بر سختی ها و جراحات بسیاری که تا مرز شهادت نیز ایشان را پیش برده بود، عموی خود حضرت حمزه را نیز در این جنگ از دست داد. جنگی که اگر یاری خدا و پایداری امیرالمؤمنین در دفاع از پیامبر نبود، ایشان نیز به شهادت میرسید. در این مقاله بر اساس مطالبی که در کتاب امام شناسی اثر علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی آمده است، به تحلیل و بررسی وقایع مهم جنگ احد و درس های بزرگی که این جنگ به ما داد، میپردازیم.

توصیه مهم پیامبر در جنگ احد و غفلت یاران

عبدالله ابن مسعود ماجرای جنگ احد را اینگونه بیان میکند که رسول خدا صلى الله علیه و آله (در ابتدای جنگ احد) فرمود: براى نبرد به سوى كفّار با اسم خدا بیرون روید، و ما بیرون شدیم و در مقابل كفّار صف طولانى كشیدیم. رسول خدا صلّى الله علیه و آله بر گردنه كوه پنجاه نفر از أنصار را به ریاست مردى از آنها گماشت و گفت:«از اینجا كه این مكان شماست بجاى دگر نروید اگرچه تمام ما یكسره تا آخرین فرد كشته شویم، چرا كه دشمن به ما فقط از این موضع مى تواند حمله كند.»

پس از کشته شدن پرچم داران لشکر کفار  به دست امیرالمؤمنین، مسلمین برای جمع آوری غنایم روی آوردند.  و چون افرادى كه رسول خدا در گردنه كوه گذارده بودند دیدند كه مردم به سوى جمع‌آورى غنایم مى‌روند گفتند: اینها مشغول جمع كردن غنیمت هستند و ما اینجا هستیم؟! به عبد الله بن عُمَر [و] بن حَزْم كه رئیسشان بود گفتند: ما مى‌خواهیم مانند سایر مردم به گردآورى غنیمت بپردازیم.

عبد الله گفت: رسول خدا به من أمر فرموده است از این مكان تجاوز نكنم و به جاى دگر نروم. گفتند: رسول خدا كه به تو چنین امرى كرده است چون نمى‌دانسته است كه كار جنگ بدین جا منتهى مى‌شود و اینك كه مى‌بینى ظفر با مسلمین است معنى ندارد ما اینجا بمانیم. فلذا حركت نموده و به سوى گردآورى غنیمت شتافتند و عبد الله را تنها گذاردند. عبد الله در جاى خود ماند و خالد بن ولید از گردنه به وى حمله كرد و او را كشت و سپس از ناحیه پشت سر رسول خدا وارد شد. رسول خدا را با جمع قلیلى از اصحابش مشاهده كرد. در این حال به همراهان خود گفت: بگیرید! این همان مردى است كه شما در طلب او هستید، اینك هر چه مى‌خواهید بر سر او بیاورید!

حمله خالد بن ولید به پیامبر با انبوهی از مشرکین

سواران همراه خالد بن ولید با یك صفّ واحد، مانند حمله مرد واحد به پیامبر حمله‌ور شدند با زدن شمشیر و پراندن تیر و كوبیدن نیزه و افكندن سنگ. و یاران پیامبر در حال دفاع از آن حضرت برآمدند تا هفتاد تن از آنها كشته شدند و بقیه فرار كردند، و أمیر المؤمنین علیه السلام و أبو دُجانه و سهل بن حُنَیف ثابت بماندند و از پیغمبر اكرم دفاع مى‌نمودند و گروه مشركین رو به فزونى گذارد.

در این حال كه از شدّت مصائب و واردات بر رسول خدا صلى الله علیه و آله حال اغماء به او دست داده بود چشمان خود را گشود و فرمود: یا على! مردم چه شدند؟ على علیه السلام عرض كرد: نَقَضُوا الْعَهْدَ وَ وَلّوُا الدّبُرَ «پیمان شكستند و پشت كرده رو به فرار نهادند.» رسول خدا فرمود: اینك شرّ این دسته را كه دارند به من حمله مى‌كنند از من كفایت كن! أمیر المؤمنین علیه السلام به آنها حمله نمود و ایشان را متفرّق كرد و به سوى رسول خدا باز آمد. در این حال دسته‌اى دیگر به رسول خدا حمله كردند از ناحیه دیگرى. أمیر المؤمنین علیه السلام به آنها نیز حمله‌ور شد و همه را پراكنده ساخت. در این حملات فقط أبو دجانه و سهل بن حنیف بودند كه بر سر پیغمبر اكرم ایستاده بودند و بر دست هر كدام شمشیرى بود كه از آن حضرت دفاع مى‌كردند.

از اصحابى كه فرار كرده بودند چهارده تن به سوى او برگشتند كه از آنها طلحة بن عبید الله و عاصم بن ثابت بودند؛ و بقیه به بالاى كوه رفته بودند.

شهادت حضرت حمزه و مثله شدن بدن او

هِند دختر عُتْبَه براى وحشى مزدى قرار داده بود كه چنانچه رسول خدا و یا أمیر المؤمنین و یا حمزة بن عبد المطلّب علیه السلام را به قتل برساند آن مزد را به او بدهد.

وَحْشى گفته بود: أمّا محمّد، مرا به وى دسترس نیست چون یارانش گرداگرد او مى چرخند. و أمّا على، در موقع كارزار از گرگ بیشتر مواظب خود است كه بر وى كمین نكنند. و أمّا حمزه، من به او امیدمندم، زیرا چون خشمگین شود جلوى خود را نمى بیند. و حمزه در روز احُد براى خود نشانى از پر شترمرغ بر سینه داشت.

وحشى در پاى درختى در كمین وى نشست. حمزه او را دید و شمشیرى حوالت كرد كه خطا رفت. وحشى مى‌گوید: من فوراً حربه خودم را تكان دادم تا همین كه جاى مناسبى یافتم پرتاب كردم، در اربیه او (كش‌ران كه به شكم پیوسته‌ است) وارد آمد و نفوذ كرد. من حمزه را رها كردم تا همین كه سرد شد، بسوى او رفتم و حربه‌ام را برگرفتم در حالى كه همه مسلمین در فرار بوده و توجّهى به من و حمزه نداشتند. و هِنْد بر جنازه حمزه آمد و امر كرد به شكافتن شكمش و بریدن جگرش و مُثله نمودن او. پس دو گوش و بینى‌اش را بریدند و او را مثله نمودند.

لا فَتَى إلّا عَلِىّ، لَا سَیفَ إلّا ذُو الْفَقَارِ

راوى حدیث كه زَید بن وَهَب است مى‌گوید: من به ابن مسعود گفتم: در آن حال همه مردم از رسول خدا صلّى الله علیه و آله گریختند و غیر از على بن أبى طالب علیه السلام و أبو دُجانه و سهل بن حُنَیف با او كسى نبود؟!

ابن مسعود گفت: همه مردم گریختند و غیر از على بن أبى طالب علیه السلام به تنهائى، با او كسى نبود! سپس به سوى رسول خدا چند نفرى بازگشتند كه أوّل آنها عاصم بن ثابت و أبو دُجانه و سَهل بن حُنَیف بودند و به ایشان طلحة بن عُبید الله ملحق شد.

من به ابن مسعود گفتم:«أبو بكر و عمر كجا بودند؟» گفت: از زمره آنان بودند كه از رسول خدا دور شده بودند. گفتم: «عثمان‌ كجا بود»؟! گفت: بعد از سه روز از این واقعه برگشت‌ و رسول خدا صلّى الله علیه و آله به او گفت: «تو در این غزوه فرار واسعى كردى!» من گفتم: تو اى ابن مسعود كجا بودى؟! گفت: من هم از زمره دورشدگان بودم. گفتم: اگر تو خود حاضر نبودى این مطالب را چه كسى براى تو بیان كرد؟! گفت: عاصم و سَهْل بْنُ حُنَیف.

من به ابن مسعود گفتم: ثبات على علیه السلام در آن روز عجیب است. گفت: اگر تو تعجّب كنى جا دارد، عجیب آن است كه ملائكه از كار على به عجب افتادند. مگر نمى‌دانى كه جبرائیل در آن روز وقتى مى‌خواست به آسمان صعود كند گفت: لَا سَیفَ إلّا ذُو الْفَقَارِ، وَ لا فَتَى إلّا عَلِىّ.

گفتم: از كجا دانسته شد كه: این سخن از جبرائیل است؟! گفت: مردم صداى صیحه زننده‌اى را از آسمان شنیدند كه بدین گفتار صدا بلند كرده بود، چون از رسول خدا صلّى الله علیه و آله پرسیدند، فرمود: آن جبرائیل بوده است.

 

و در حدیث عِمْران بْنُ حَصین آمده است كه: چون در روز احد مردم از رسول خدا صلّى الله علیه و آله فرار كردند على علیه السلام با شمشیر حمایل كرده آمد و در برابر رسول خدا ایستاد. رسول خدا صلى الله علیه و آله سرش را به سوى او بالا كرده و گفت:«اندیشه ات چه بوده است كه با مردم فرار نكردى؟» على علیه السلام گفت: «من پس از اسلام خودم آیا به کفر بازگشت کنم؟!» و رسول خدا اشاره فرمود به او قومى را از كفّار كه از كوه پائین مى آمدند، على علیه السلام بر ایشان حمله كرد و آنان را فرارى داد. سپس رسول خدا به او قومى دیگر را نشان داد، على علیه السلام آنها را هم فرارى داد و پس از آن قومى دگر را نشان داد، على به آنها هم حمله كرد و آنان را به هزیمت داد. جبرائیل به سوى پیامبر آمد و گفت‌ «اى رسول خدا، فرشتگان به شگفت آمدند و ما هم با آنها به شگفت آمدیم از حُسْنِ مواساتى كه على با نفس خود درباره تو كرد.»

رسول خدا فرمود:«چه چیز از این مقام و درجه على جلوگیر مى‌شود در حالى كه او از من است و من از او هستم؟!» جبرائیل گفت: «من هم از شما دو نفر هستم؟!»

و حَكَمُ بن ظهیر، از سُدّى، از ابو مالك، از ابن عباس روایت كرده است كه: طلحة بن ابى طلحه در آن روز خارج شده و در میان دو صف ایستاد و ندا كرد: یا أصْحابَ مُحَمّدٍ! إنّکمْ تَزْعُمُونَ أنّ اللهَ یعَجّلُنَا بِسُیوفِکمْ إلَى النّارِ، وَ نُعَجّلُکمْ‌1 بِسُیوِفِنا إلَى الْجَنّةِ، فَأیکمْ یبْرُزُ إلَىّ؟! «اى اصحاب محمّد، شما گمان مى‌كنید خداوند با شمشیرهاى شما ما را با شتاب به آتش مى‌فرستد، و ما با شمشیرهایمان شما را شتابان به سوى بهشت مى‌فرستیم، اینك كیست از شما به سمت من آید؟!»

أمیر المؤمنین علیه السلام به سوى او رفت و گفت: سوگند به خدا دست از تو بر نمى‌دارم تا با شمشیرم تو را به سوى آتش بفرستم. دو ضربه ردّ و بدل شد كه على علیه السلام با شمشیر دو پاى او را قطع كرد و او به روى زمین افتاد و على رفت كه او را بكشد، او به آن حضرت گفت: اى پسر عمویم، تو را به خداوند و حق خویشاوندى قسم مى‌دهم كه دست از من بدارى.» حضرت دست برداشت و به موقف خود بازگشت.

مروری بر تخریب بقیع در ماه شوال سال 1344 هجری قمری

منظور از ویرانی بقیع واقعه ای است که پس از محاصره مدینه در شوال سال 1344 هجری قمری رخ داد و قبرستان بقیع و قبور آن به فتوای مفتیان مدینه و به دست شیخ عبدالله البلیهد، قاضی سعودی، ویران شد. از جمله بارگاه چهار امام شیعه: امام حسن (ع)، امام سجاد (ع)، امام باقر (ع) و امام صادق (ع). وهابیان دو بار، ابتدا در سال 1220 هجری قمری و در حمله مجدد وهابیان در ۸ شوال سال ۱۳۴۴ تخریب شده و آرامگاه امامان بقیع ویران گردید، که به این روز یوم الهدم می‌گویند. حکومت وقت ایران در واکنش به تخریب اماکن مقدس مسلمانان، یک روز را عزای عمومی اعلام کرد و به رسمیت شناخته شدن عربستان سعودی به عنوان کشوری نوپا، به مدت سه سال به تعویق افتاد.

ماجرای تخریب قبور ائمه از زبان علامه طهرانی

ماجرای تخریب قبور در کتاب امام شناسی اثر علامه طهرانی اینگونه آمده است که:

وهابیون با لشگرى به کربلاى مُعَلَّی حمله کردند؛ و مردم آنجا را محاصره نمودند؛ و تنها در یک روز متجاوز از پنج هزار نفر کشتند؛ و أشیاى قیمتى حرم مطهّر را به غارت بردند؛ و بعدا در حرم مطهّر وارد شده؛ ضریح چوبى را که از نفایس بود کندند؛ و خرد کردند؛ و روى قبر مطهّر از آن چوب‌ها آتش افروختند.

در روز هشتم ماه شوّال 1345 هجرى قمرى، تمام بقاع متبرّکه و مشاهد مشرّفۀ ائمّه بقیع حضرت إمام حسن مُجْتبى، و حضرت إمام زین العابدین، و حضرت إمام محمد باقر، و حضرت إمام جعفر صادق علیهم السّلام را با بقیّۀ بقاع از قبور دختران رسول الله، خانه و قبور تمامى أصحاب و تابعین و أرحام و أزواج رسول الله، و صلحاء و أبرارى که از حَدِّ إحصاء بیرون است؛ همگى را خراب و با خاک یکسان کردند.

وهّابیّه در نظر داشتند با تقارن انهدام این قبور، قبر رسول خدا را خراب کنند؛ و کعبه را نیز خراب کنند؛ و با دستاویز به آنکه بوسیدن و دور زدن بر گرداگرد سنگ‌ها شرک است، خانۀ خدا را منهدم نمایند، ولى از ترس سایر مسلمین از فرق عامّه، جرأت نکردند؛ أمّا هدم این دو مکان مقدّس در نقشۀ ایشان است، و به محض آنکه خیالشان از جانب کشورهاى إسلامى، آسوده گردد، دست به این جنایت مى‌آلایند.

اهمیت بقیع و جایگاه آن در اسلام

بقیع مهم ترین قبرستان مسلمانان مدینه در زمان پیامبر اسلام بود.

مرقد امامان شیعه، بیت الاحزان و چند قبر دیگر در سال 1297 هجری قمری در قبرستان بقیع واقع شده بود. این بناها پس از اولین حمله وهابی ها، ویران شد، اما پس از بازپس گیری مدینه از دست وهابی ها، به دستور محمود دوم، پادشاه امپراتوری عثمانی، مجددا بارگاهی برای آنها ساخته شد.

پیش از انهدام کامل بقیع، نوشته اند که قبور چهار امام شیعه در یک بقعه بوده، اما قبور هر یک از آنها معلوم بوده است. ایاز خان قشقایی همچنین از وجود مقبره ابراهیم پسر پیامبر و عبدالله بن جعفر طیار در بقیع سخن گفته و در کوچه ای نزدیک بقیع قبور منسوب به صفیه عمّه پیامبر، عاتکه دختر عبدالمطلب، ام البنین مادر حضرت عباس و چند تن دیگر از خاندان بنی هاشم وجود داشته است.

اعتراضات در پی تخریب بقیع

در پی تخریب بسیاری از بناها و زیارتگاه ها، نارضایتی عمومی مسلمانان، سلطان عثمانی را مجبور کرد که محمدعلی پاشا را به جنگ با سعود بن عبدالعزیز بفرستد. محمد علی پاشا حاکم مصر در 18 رجب 1223 هجری قمری یا 1232 هجری قمری لشکری را به فرماندهی پسرش ابراهیم پاشا برای مبارزه با وهابیان فرستاد. آن‌ها، مدینه را محاصره کردند و بسیاری از وهابیان را کشتند یا اسیر کردند. سعود بن عبدالعزیز شکست خورد و تلاش او برای متقاعد کردن محمد علی پاشا به عدم اعزام او و یارانش نزد سلطان عثمانی نتیجه ای در پی نداشت.

درنتیجه پس از فرستاده شدن آن‌ها نزد سلطان عثمانی، همگی در استانبول اعدام شدند. هرچند وهابیت همچنان در بین فرزندان و اقوام او ریشه میدواند. در مرحله بعد، آنها در سال 1343 قمری، آنان در بدنه سیاسی عربستان چیره شده و با نفوذ و امال قدرت، به تخریب اماکن مذهبی پرداختند.

در حمله دوم وهابیان به فرماندهی عبدالله بن سعود در هشتم شوال ۱۳۴۴ق. به مدینه، دانشوران وهابی، به ویرانی گنبدها و بارگاه‌های شهر فتوا دادند. آورده‌اند که امیر سعودی در خطابه‌ای، مردم و دانشوران مدینه را واداشت تا خود به گونه مستقیم مرقدها و گنبدها را ویران کنند.

در گزارش دیگری آورده‌اند که وهابیان قاضی القضات خود، شیخ عبدالله بلیهد، را نزد دانشمندان مدینه فرستادند و در جلسه‌ای از آن‌ها درباره ویرانی قبرها و بارگاه‌ها نظر خواستند و ادعا نمودند که دانشمندان شهر با نظر وهابیان موافق هستند.

همچنین سیدابوالحسن اصفهانی و دیگر دانشوران و بزرگان نجف و قم بر ضد وهابیان موضع تند گرفتند. آورده‌اند که گزارش ویرانی آرامگاه‌های بقیع، گریه آیت‌الله حائری ، بنیان‌گذار حوزه علمیه قم، را بر منبر درس برانگیخت و او درس خود را تعطیل کرد و بازار قم تعطیل شد.

در کنفرانس اسلامی کراچی نیز دانشورانی چون محمدحسین کاشف الغطاء و محمدتقی طالقانی، نماینده آیت‌الله بروجردی، با نماینده سعودیان گفت‌وگو نمودند و بر لزوم بازسازی آرامگاه‌های بقیع تاکید کردند.

برتری یک ضربه شمشیر علی بر عبادت جن و انس تا قیامت

جنگ خندق، یکی از مهم ترین و برجسته ترین جنگ های پیامبر اسلام (ص) با مشرکین است. این جنگ از دو جهت و دو جریان بیشتر مورد نقل و بررسی قرار گرفته است. اول پیشنهاد حفر خندق توسط سلمان که در آن زمان تکنیک جنگی بدیعی تلقی میشد و در تعیین سرنوشت جنگ بسیار اهمیت داشت. و دوم، پیروزی امام علی (ع)  بر عمر و بن عبدود که پیامبر آن را برتر از عبادت جن و انس تا روز قیامت عنوان کرد. در این مقاله به بررسی اهمیّت نبرد امام علی (ع) از دید علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی میپردازیم.

 نظر مرحوم علاّمۀ طهرانی دربارۀ ضربت أمیرالمؤمنین در جنگ خندق

در جلد سوم کتاب اسرار ملکوت نوشته آیت الله سید محمد محسن طهرانی، فرزند علامه سید محمد حسین طهرانی آمده است:

در زمان سابق سنواتی که مرحوم علاّمۀ والد ـ رضوان الله علیه ـ در طهران اقامت داشتند، روزهای اعیاد و شهادت های معصومین علیهم السّلام صبح ها در منزل مجلس ذکر و احیاء مآثر اهل بیت رایج و دارج بود. در روز عید غدیر پس از اتمام وعظ و مدیحه، یکی از تجّار محترم بازار که با علما و مراجع و اهل منبر زیاد حشر و نشر داشت، رو کرد به مرحوم والد و عرض کرد: حضرت آقا، من سؤالی دارم راجع به فرمایش رسول خدا به أمیرالمؤمنین در جنگ خندق، و این سؤال را از خیلی پرسیده ام امّا دلم آرام نگرفته است. حال می خواهم از شما بپرسم؛ و آن این است:

پیامبر اکرم در روز جنگ خندق پس از کشته شدن عمرو بن عبدود دربارۀ أمیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند:«شمشیر علی در روز خندق از عبادت جنّ و انس تا روز قیامت بالاتر است.»

آن مرد محترم می‌گفت: علّتی را که همه برای این عبارت ذکر می‌کنند به اهمیّت آن روز و خطری که اسلام را جدّاً تهدید می‌نمود برمی‌گردد، و اگر ضربت أمیرالمؤمنین علیه السّلام در آن روز نبود دیگر اثری از اسلام و مسلمین باقی نمی‌ماند، و به عبارت دیگر: جنگ، جنگ سرنوشت بود، پس همۀ عبادت‌های انس و جنّ تا روز قیامت مرهون آن ضربت در آن روز می‌باشد.

البته این توجیه ایرادی ندارد و اشکالی بر او وارد نیست و حقیقت امر هم همین‌طور بوده است. عمرو بن عبدود کسی بود که او را با هزار مرد جنگی برابر می‌دانستند؛ یعنی در کارزارها و جنگ‌هایی که بین قبایل عرب اتّفاق می‌افتاد، سیاست‌گزاران جنگ اوّل هزار نفر را در مقابل او تعیین می‌کردند، آنگاه به بقیّۀ افراد دشمن از نظر عِدّه و عُدّه می‌پرداختند. و با اینکه او در مکّه نبود و ارتباطی با قریش و مشرکین مکّه نداشت، ولی آنها از او دعوت به عمل آوردند که در این جنگ سرنوشت ساز حضور پیدا کند و کار رسول خدا و اسلام را یکسره نماید؛ فلهذا به این جنگ، جنگ احزاب هم می‌گویند.

مرحوم والد ـ قدّس سرّه ـ اندکی سر را پایین انداختند و سپس فرمودند:

مطلب از اینها بالاتر است، و خیلی هم بالاتر است. أمیرالمؤمنین در آن روز و بلکه در هر روز از ایّام حیاتش، در حال اتّصال به مبدأ هستی و ربطیّت محضه قرار داشت، به طوری که هر عمل و تصرّفی که از او سر می‌زد، عین هویّت ربطیّۀ حق بود و چیزی از خود نداشت که حتّی به اندازۀ سر سوزنی میل و خواست او در آن عمل نقش داشته باشد. برای او به اندازۀ سر سوزنی تفاوت نمی‌کرد شمشیر عمرو بن عبدود بر سر او فرود آید، یا شمشیر او بر سر عمرو بن عبدود؛ نتیجۀ جنگ در امروز به نفع اسلام باشد، یا نتیجۀ آن محو اسلام و مسلمین. اینجا محل دقّت و تأمّل است!

او همه چیز را به ارادۀ پروردگار و در ید قدرت و ولایت او می‌دید، پس دیگر تبدّل صورت مسأله چه تفاوتی برای او خواهد داشت؟

مگر قبل از ولادت و رسالت رسول خدا، مردم مشرک نبودند و خدا بر احوال و اوضاع آنها ناظر و آگاه نبود؟ و آیا خداوندیِ خدا قبل از بعثت پیامبر و در زمان حال تفاوتی پیدا کرده است؟ و آیا پیشرفت اسلام و مسلمین مگر غیر از اراده و مشیّت پروردگار بوده است؟ و آیا عامل دیگری غیر از ارادۀ پروردگار در این پیشرفت و توسعه دخالت داشته است؟ پس چه ایراد و چه اشکالی دارد که خواست خدا برگرداندن این امّت به پیش از زمان بعثت رسول الله و رسالت او باشد؟ چه مشکلی پیش خواهد آمد؟!

ایشان می‌فرمودند: تصوّر ما بر این است که وقتی رسول خدا سه بار فرمود: «چه کسی حاضر است تا به نبرد با این کافر مشرک برود؟» و هیچ‌کس از جای خود نتوانست حرکتی بکند و فقط علیّ مرتضی هر سه بار برخاست و عرض کرد: «یا رسول الله، من آماده‌ام دفع این کافر را بکنم.» آن حضرت از باطن می‌دانست که بالأخره عمرو بن عبدود به دست او کشته خواهد شد؛ ولی مطلب این‌چنین نبود.

أمیرالمؤمنین وقتی که برخاست و اعلام آمادگی کرد، اصلاً به مخیّلۀ او حتّی خطور هم نکرده بود که عمرو به دست او کشته می‌شود، فقط او آمادۀ نبرد با این کافر بود و بس. و احتمال پیروزی و شکست در نفس أمیرالمؤمنین دقیقاً یکسان و به یک اندازه بود، و با توطین نفس بر کشته شدن توسط عمرو بن عبدود پا به میدان حرب گذارد؛ زیرا هر دو قسم را به ید اراده و مشیّت خدا می‌دید. او در این حال فانی در ذات پروردگار بود، و فانی از خود میل و خواستی ندارد که بر آن اساس فعل و حرکت نماید؛ پس در آن حال علی شمشیر نمی‌زد، تجلّی ذات حق بود که شمشیر می‌زد و پیش می‌برد. و در کلّ عالم وجود کدام هویّتی می‌تواند این‌چنین فعل و تصرّفی از خود ظهور و بروز نماید؟!

علی علیه السّلام در آن روز صرفاً مجری مشیّت پروردگار بود، نه مجری میل و ارادۀ خود؛ زیرا خود میل و اراده‌ای نداشت؛ لذا شمشیر او شمشیر حق بود نه شمشیر بشر، و ضربت او ضربت پروردگار بود نه ضربت إنس.

بنابراین، نه تنها ضربت علی از عبادت انس و جن بالاتر است، بلکه نماز علی از نماز انس و جنّ بالاتر است، روزۀ علی، حجّ علی، خواب علی، بیداری علی و… .

ولی چون مردم نمی‌توانند سایر موارد را فهم و ادراک کنند، رسول خدا ضربت علی را در آن روز از عبادت انس و جن برتر و بالاتر دانسته و اعلام کرده است.

این بود حاصل فرمایش مرحوم والد ـ قدّس سرّه ـ در آن روز عید غدیر.

انواع علوم غریبه از نظر قرآن با تفسیر علامه طباطبایی و شیخ بهایی

در تفسیر آیات 103 تا 104 سوره بقره، در جلد 1 کتاب تفسیر المیزان اثر علامه سید محمد حسین طباطبایی بحثی علمی در مورد انواع علوم غریبه مطرح شده است که در آن علاوه بر معرفی معروف‌ترین این علوم، منابعی نیز برای مطالعه در مورد آن‌ها معرفی میشود. علومی که تنها یکی از آن‌ها علم کیمیا است که همواره عموم مردم به دنبال آن بوده‌اند. در این جلد آمده است که:

علومى كه از عجائب و غرائب آثار بحث مى‌كند، بسيار است، بطورى كه نميتوان در تقسيم آنها ضابطه‌اى كلى دست داد، لذا در اين بحث معروفترين آنها را كه در ميان متخصصين آنها شهرت دارد نام مى‌بريم.

يكى از آنها علم سيميا است، كه موضوع بحثش هماهنگ ساختن و خلط كردن قواى ارادى با قواى مخصوص مادى است براى دست يابى و تحصيل قدرت در تصرفات عجيب و غريب در امور طبيعى كه يكى از اقسام آن تصرف در خيال مردم است، كه آن را سحر ديدگان مينامند، و اين فن از تمامى فنون سحر مسلم‌تر و صادق‌تر است.

دوم علم ليميا است، كه از كيفيت تاثيرهاى ارادى، در صورت اتصالش با ارواح قوى و عالى بحث مى‌كند، كه مثلا اگر اراده من متصل و مربوط شد با ارواحى كه موكل ستارگان است، چه حوادثى مى‌توانم پديد آورم؟ و يا اگر اراده من متصل شد بارواحى كه موكل بر حوادثند، و بتوانم آن ارواح را مسخر خود كنم و يا اگر اراده‌ام متصل شد با اجنه، و توانستم آنان را مسخر خود كنم، و از آنها كمك بگيرم چه كارهايى ميتوانم انجام دهم؟ كه اين علم را علم تسخيرات نيز مى‌گويند.

سوم علم هيميا، كه در تركيب قواى عالم بالا، با عناصر عالم پائين، بحث مى‌كند، تا از اين راه به تاثيرهاى عجيبى دست يابد، و آن را علم طلسمات نيز ميگويند، چون كواكب و اوضاع آسمانى با حوادث مادى زمين ارتباط دارند، همانطورى كه عناصر و مركبات و كيفيات طبيعى آنها اينطورند، پس اگر اشكال و يا بگو آن نقشه آسمانى كه مناسب با حادثه‌اى از حوادث است، با صورت و شكل مادى آن حادثه تركيب شود، آن حادثه پديد مى‌آيد، مثلا اگر بتوانيم در اين علم بان شكل آسمانى كه مناسب با مردن فلان شخص، يا زنده ماندنش و يا باقى ماندن فلان چيز مناسب است، با شكل و صورت خود اين نامبرده‌ها تركيب شود، منظور ما حاصل ميشود يعنى اولى ميميرد، و دومى زنده ميماند، و سومى بقاء مى‌يابد، و اين معناى طلسم است.

علم ريميا است و آن علمى است كه از استخدام قواى مادى بحث مى‌كند تا بآثار عجيب آنها دست يابد، بطورى كه در حس بيننده آثارى خارق العاده در آيد و اين را شعبده هم ميگويند.

و اين چهار فن با فن پنجمى كه نظير آنها است، و از كيفيت تبديل صورت يك عنصر، بصورت عنصرى ديگر بحث مى كند يعنى علم كيمياء همه را علوم خفيه پنجگانه مى نامند كه مرحوم شيخ بهايى در باره آنها فرموده: بهترين كتابى كه در اين فنون نوشته شده، كتابى است كه من آن را در هرات ديدم، و نامش (كله سر: همه اش سر) بود، كه حروف آن از حروف اول اين چند اسم تركيب شده، يعنى كاف كيمياء و لام ليميا، و هاء هيميا، و سين سيميا و راء ريميا، اين بود گفتار مرحوم بهايى. و نيز از جمله كتابهاى معتبر در اين فنون خفيه كتاب (خلاصه كتب بليناس و رساله هاى خسروشاهى، و ذخيره اسكندريه و سر مكتوم تاليف رازى و تسخيرات سكاكى) و اعمال الكواكب السبعة حكيم طمطم هندى است.

باز از جمله علومى كه ملحق بعلوم پنج‌گانه بالا است، علم اعداد و اوفاق است كه از ارتباطهايى كه ميانه اعداد و حروف و ميانه مقاصد آدمى است، بحث مى‌كند عدد و يا حروفى كه مناسب با مطلوبش ميباشد در جدولهايى بشكل مثلث و يا مربع، و يا غير آن ترتيب خاصى قرار ميدهد و در آخر آن نتيجه‌اى كه ميخواهد بدست مى‌آورد.

و نيز يكى ديگر علم خافيه است، كه حروف آنچه را ميخواهد، و يا آنچه از اسماء كه مناسب با خواسته‌اش ميباشد مى‌شكند، و از شكسته آن حروف اسماء آن فرشتگان و آن شيطانهايى كه موكل بر مطلوب اويند، در مى‌آورد، و نيز دعايى كه از آن حروف درست ميشود، و خواندن آن دعا براى رسيدن بمطلوبش مؤثر است، استخراج مى‌كند، كه يكى از كتابهاى معروف اين علم كه در نزد اهلش كتابى است معتبر كتب شيخ ابى العباس تونى و سيد حسين اخلاطى و غير آن دو است.

باز از علومى كه ملحق بان پنج علم است علم تنويم مغناطيسى و علم احضار روح است كه در عصر حاضر نيز متداول است و همانطور كه قبلا هم گفتيم از تاثير اراده و تصرف در خيال طرف بحث مى‌كند، و در آن باره كتابها و رساله‌هاى بسيارى نوشته شده و چون شهرتى بسزا دارد حاجت نيست به اينكه، بيش از اين در اينجا راجع بان بحث كنيم، تنها منظور ما از اين حرفها كه زياد هم بطول انجاميد اين بود كه از ميان علوم نامبرده آنچه با سحر و يا كهانت منطبق مى‌شود روشن كنيم.

سایت‌های خبری فوتبال

سایت‌های خبری فوتبال در دنیای امروز نقش بسیار مهمی در اطلاع‌رسانی و پوشش خبری این ورزش بزرگ دارند. این سایت‌ها معمولاً به صورت تخصصی در زمینه فوتبال فعالیت می‌کنند و اخبار، تحلیل‌ها، نقل و انتقالات، نتایج بازی‌ها، آمار و ارقام و سایر مطالب مرتبط با فوتبال را به مخاطبان خود ارائه می‌دهند.

ورزش 3

این سایت‌ها عموماً از منابع معتبر و خبرنگاران حرفه‌ای استفاده می‌کنند و تلاش می‌کنند تا اخبار به روز و دقیق را به مخاطبان خود ارائه دهند. برخی از سایت‌ها حتی تیم‌های خبری و تحلیل‌گران حرفه‌ای را در استخدام دارند تا بتوانند پوشش کاملی از رویدادها و تحولات دنیای فوتبال را به مخاطبان خود ارائه دهند.

طرفداری یکی از سایت های ورزشی است

این سایت‌ها علاوه بر ارائه اخبار فوتبال، می‌توانند امکانات دیگری مانند ویدئوهای بازی‌ها، گالری‌های عکس، برنامه‌ها و زمان‌بندی‌های بازی‌ها، نظرسنجی‌ها، نشریات و مجلات آنلاین و بسیاری از امکانات دیگر را نیز در اختیار مخاطبان قرار دهند. همچنین، برخی سایت‌ها فضایی را برای بحث و گفتگوی طرفداران فوتبال فراهم می‌کنند تا بتوانند نظرات، بررسی‌ها و احساسات خود را با دیگر طرفداران به اشتراک بگذارند.

در کل، سایت‌های خبری فوتبال یک منبع ارزشمند برای علاقه‌مندان به این ورزش هستند. آنها را قادر می‌سازند تا با آخرین اخبار و تحولات فوتبال در سراسر جهان آشنا شوند و در جریان رویدادها قرار گیرند. همچنین، این سایت‌ها برای علاقه‌مندان به تحلیل‌ها و آمار و ارقام نیز منابع بسیار مفیدی هستند.

در زیر چند مورد از سایت‌های خبری ورزشی معتبر و محبوب را برای شما معرفی می‌کنم:

  1. ورزش سه (varzesh3.com): یکی از پربازدیدترین و معروفترین سایت‌های خبری ورزشی در ایران است. این سایت اخبار ورزشی در زمینه‌های مختلف از جمله فوتبال، والیبال، بسکتبال و … را پوشش می‌دهد.
  2. فارس نیوز (farsnews.com): سایتی که اخبار ورزشی در داخل و خارج از ایران را منتشر می‌کند. این سایت به طور گسترده اخبار فوتبال، والیبال، بسکتبال و سایر ورزش‌ها را پوشش می‌دهد.
  3. آس (as.com): یکی از معروف‌ترین سایت‌های خبری ورزشی جهان است. این سایت اخبار فوتبال و دیگر ورزش‌ها را با پوشش گسترده‌ای از رقابت‌های بین‌المللی و ملی ارائه می‌دهد.
  4. اسکای اسپورتس (skysports.com): سایت معروف ورزشی اسکای اسپورتس که اخبار، ویدئوها، تحلیل‌ها و آمار و ارقام مرتبط با فوتبال و سایر ورزش‌ها را پوشش می‌دهد.
  5. اسپورت (sport.ir): سایتی که به اخبار و تحلیل‌های فوتبال ایران و جهان می‌پردازد و بازی‌ها، نتایج و نقل و انتقالات تیم‌های معروف را پوشش می‌دهد.
  6. خبر پارس سایت اخبار فوتبالی که به تازگی کار خود را شروع کرده است.

اخبار فوتبال

رسمی است؛ بنزما پس از ۱۴ فصل از رئال مادرید خداحافظی کرد. باشگاه با انتشار بیانیه‌ای به بلاتکلیفی ها پایان داد و نوشت:«رئال مادرید و کاپیتان توافق کردند که به مرحله درخشان و فراموش نشدنی او پایان دهند. دوران حرفه ای بنزما در رئال مادرید نمونه ای از رفتار و حرفه ای بودن او بوده و ارزش های باشگاه ما را نشان می دهد. او همان طور که حق داشت در مورد آینده‌اش تصمیم نهایی را گرفت.» کریم قرار است همان طور که زودتر شایعه شده بود به سوپرلیگ عربستان برود. او قراردادی دو ساله به مبلغ ۲۰۰ میلیون یورو در سال معاف از مالیات با الاتحاد امضا خواهد کرد و همچنین سفیر عربستان در جام جهانی ۲۰۳۰ خواهد بود.

جدا از بیانیه رسمی رئال مادرید، تلویزیون الاخباریه عربستان توافق دو ساله بنزما و الاتحاد را تایید کرد. همچنین گزارش شد که رئیس و نایب رئیس باشگاه عربی قرارداد را در مادرید بسته اند.

خداحافظی رئال مادرید

بنزما در سال ۲۰۰۹ و تنها وقتی ۲۱ سال داشت به مادرید رفت و یک بازیکن اساسی در این عصر طلایی تاریخ سفید پوشان بود. در طول چهارده فصلی که او از نماد مادرید دفاع کرد، ۲۵ عنوان قهرمانی را به دست آورده است که یک رکورد در تاریخ رئال مادرید است: پنج قهرمانی لیگ قهرمانان، پنج جام باشگاه های جهان، چهار سوپرکاپ اروپا، چهار لیگ، سه کوپا دل ری و چهار سوپرکاپ اسپانیا

کریم بنزما فصل گذشته تمام جوایز فردی معتبر اروپا را به خود اختصاص داد و یکی از عوامل اصلی قهرمانی رئال مادرید در لیگ قهرمانان اروپا و بالا بردن ۱۴همین قهرمانی این تیم در این رقابت ها بود. بنزما که با ۱۵ گل آقای گل لیگ قهرمانان فصل بعد شد، در مجموع با ۶۴۷ بازی پنجمین بازیکنی است که بیشترین بازی را در تاریخ رئال مادرید دارد و با ۳۵۳ گل دومین گلزن تاریخ رئال مادرید است.

مقصد عربستان

بنزما در روزهای گذشته تمایلش را برای جدایی به فلورنتینو پرز اعلام کرده بود. این فقط به دلایل اقتصادی نیست. موقعیت شخصی او نیز باعث شد که این بازیکن به دنبال تغییر تیم باشد. در قرارداد او بندی وجود داشت که در صورت بردن توپ طلا، یک سال به مدت حضورش در مادرید اضافه خواهد شد. اما این بند هیچ وقت روی کاغذ امضا نشد تا حالا با پیشنهادی غیر قابل رد کردن از سوی عربستانی ها روبرو شود. علیرغم اینکه به نظر می رسد مقصد او الاتحاد باشد، او قراردادی با وزارت ورزش عربستان امضا کرده کی طی آن می‌تواند به هر یک از تیم های لیگ عربستان که سهمیه لیگ قهرمانان آسیا دارد بپیوندد.

پایان افسانه کریم

رقیب کریستیانو و مسی؟

آنچه انتظار می رود این است که بنزما به ترکیب الاتحاد، قهرمانی فعلی این لیگ اضافه شود. با این حساب جدی ترین رقیب او، النصر خواهد بود که کریستیانو رونالدو در آن بازی می کند و انتظار می رود مسی نیز به الهلال تیم بزرگ دیگر این لیگ اضافه شود. برنامه عربستان سعودی این است که سه نام بزرگ دهه گذشته فوتبال جهان را در لیگ خود داشته باشد و با آن شانس میزبانی خود را برای جام جهانی ۲۰۳۰ که رقیب بزرگ اسپانیا، پرتغال و مراکش خواهد بود، ارتقا دهد.

اخبار فوتبال