علی بن موسی الرضا علیه السلام

سير علوم‌ و تاريخ‌ شيعه‌ در عصر امام‌ رضا عليه‌السّلام

سياست‌ إلهيّۀ أئمّه‌: با بنی عباس‌ ايجاب‌ نمود تا با آنان‌ مسالمت‌ نمايند، و بر احکام‌ جائرۀ صادرۀ از قِبَلشان‌ صبر نموده‌ و دندان‌ بر جگر نهند، برای هدف‌ اصلی که‌ إذاعۀ حق‌ بوده‌ باشد. و اين‌ امر پی نمیگيرد مگر با کار کردن‌ در حال‌ سِرّ و پنهان‌ بدون‌ آنکه‌ آن‌ دستگاههای جائرۀ جابره‌ استشعار بدين‌ مهم‌ نمايند. زيرا اگر بنی عبّاس‌ فی الجمله‌ استشعار بدين‌ امر مینمودند أبداً رحمتی در آنان‌ وجود نداشت‌ که‌ مانع‌ بروز آن‌ نگردند.

و اگر آن‌ گونه‌ مسالمت‌ نبود هر آينه‌ فاتحۀ آنان‌ و فاتحۀ شيعيان‌ يک جا خوانده‌ شده‌، يکسره‌ شربت‌ مرگ‌ را مینوشيدند پيش‌ از آنکه‌ منزلتشان‌ و کراماتشان‌ از فضائل‌ و علوم‌ و معارف‌ به‌ منصّۀ ظهور برسد. آن‌ فضائل‌ و علوم‌ و معارفی که‌ به‌ ذوی البصائر هشدار داد که‌: ايشانند گنجينه‌داران‌ علم‌ رسالت‌ و اهل‌ بيت‌ نبوّت‌.

و در نتيجۀ آن‌ سياست‌ إلهيّه‌، و آن‌ کرامات‌ باهره‌، مُواليان‌ اهل‌ بيت‌ رو به‌ فزونی گذاردند، و به‌ سبب‌ آن‌ مسالمت‌، قدری خونهايشان‌ محفوظ‌ بماند همان‌طور که‌ نفوس‌ شيعيانشان‌ به‌ قدر امکان‌ محفوظ‌ بماند.

بساط‌ تشيّع‌ در شهرها گسترش‌ پيدا نمود و جمعی بسيار از طالبيّين‌ اميد و چشمداشت‌ نهضت‌ داشتند، بلکه‌ محمد بن‌ ابراهيم‌ از اولاد حضرت‌ امام‌ حسن‌ مجتبی عليه‌السّلام در کوفه‌ انقلاب‌ نمود، و دائرۀ امرش‌ قوّت‌ يافت‌ و نيرومند شد تا به‌ جائی که‌ در بصره‌ و مکه‌ نيز داعيان‌ او دعوت‌ داشتند. و ابراهيم‌ بن‌ موسی بن‌ جعفر عليهما‌السّلام در يمن‌ نهضت‌ کرد و بر جميع‌ نقاط‌ يمن‌ استيلا يافت‌. و حسين‌ بن‌ حسن أفْطَس‌ در مکه‌ قيام‌ کرد، و پس‌ از مرگ‌ محمد بن‌ ابراهيم‌ و مرگ‌ داعيه‌شان‌ أبُوالسَّرايا در کوفه‌، حسين‌ افْطَس‌ با محمد بن‌ جعفر الصّادق‌ عليه‌السّلام بيعت‌ کرد، و او را اميرالمومنين‌ نام‌ نهاد. بلکه‌ در هيچ‌ قطری از أقطار جائی را نمیتوانی يافت‌ مگر آنکه‌ يک‌ نفر مرد عَلَوی در سرش‌ هوای نهضت‌ و انقلاب‌ بود، و يا آنکه‌ مردم‌ هوای انقلاب‌ را در سرش‌ میانداختند.

  1. حضرت‌ امام‌ علی بن‌ موسی الرّضا ٧ در سنۀ ١٥٣ و يا ١٤٨ در مدينه‌ متولد گرديد، و در طوس‌ در هفدهم‌ از شهر صفر سنۀ ٢٠٣ به‌ طور کشته‌ شدن‌ با سمّ مأمون‌ رحلت‌ نمود، و همان‌ موضعی که‌ امروز قبرشان‌ مزار است‌، و از هر صوب‌ وجهتی به‌ زيارتش‌ میروند، مدفون‌ گرديد.

سير علوم‌ و تاريخ‌ شيعه‌ در عصر امام‌ رضا عليه‌السّلام

3

از همۀ اينها گذشته‌، ريشه‌های تشيّع‌ به‌ قدری امتداد يافت‌ تا به‌ جائی که‌ به‌ دربار سلطنتی رسيد. فَضْل‌ بن‌ سَهْل‌ ذُوالرِّياسَتَین‌ وزير مأمون‌ شيعی بود، و طاهر بن‌ حسين‌ خُزاعی قائد مأمون‌ (فرماندۀ کلِّ قوا) که‌ بغداد را برای مأمون‌ فتح‌ کرد و برادرش‌ را کشت‌ شيعی بود، و بسياری دگر جز اين‌ دو تن‌ که‌ برشمرديم‌ شيعی بوده‌اند، و تشيّع‌ اين‌ دو نفر تا حدّی بوده‌ است‌ که‌ مأمون‌ از عاقبت‌ امرشان‌ در وحشت‌ افتاد. فَضْل‌ را کشت‌، و طاهر را استاندار هرات‌ نمود. و سپس‌ همين‌ کار را با اولاد طاهر انجام‌ داد. ايشان‌ بعد از مقام‌ قيادت‌ (فرماندهی لشگر) امارت‌ هرات‌ را داشته‌اند. و به‌ طوری که‌ ابن‌أثير در حوادث‌ سنۀ ٢٥٠در ج‌ 7 ص‌ ٤٠از تاريخش‌ ذکر مینمايد سلسلۀ طاهريان‌ همگی شيعه‌ بوده‌اند.

نگاهی گذرا بر حیات پر برکت امام جواد علیه السلام

مقالۀ پیش رو متن صفحات ٢١٢ إلی ٢١٥ از کتاب شریف امام شناسی جلد ١٦ که در مورد سیر علوم و تاریخ شیعه در عصر امام نهم علیه السلام است می باشد. شایان ذکر است که مرحوم حضرت علّامه آیة اللَه حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی قدّس اللَه نفسه الزّکیّه به مجلسی که مناظراتی بین امام جواد علیه السلام و یحیی ابن اکثم به وقوع پیوسته اشاره می فرمایند لذا بر آن شدیم تا انشاء اللَه در طی مقاله ای که متعاقبا در معرض دید علاقمندان قرار خواهد گرفت به این ماجرا بپردازیم.

سير علوم و تاريخ شيعه در عصر امام محمّد تقى عليه السّلام‌

در وقت شهادت حضرت امام ابو الحسن الرّضا عليه السّلام حضرت امام جواد محمّد تقى عليه السّلام هفت ساله بوده‌اند.1 شيعيان در آن هنگام براى آشاميدن آب زلال و گواراى علوم و عرفان او به سوى او از هر جانب شتافتند، به همان طريق كه از پدرانش بهره‌مند مى‌شدند. و صغر سنّ آن حضرت مانع نشد از مكيدن و به نهايت سير و سيراب گرديدن از علوم عميق و پشتوانه دار و بيكران درياى علم وى.

به سبب آنكه امامت الهيّه چون منابعش از خداى عَلّام سرچشمه مى‌گيرد، در آن تفاوتى ميان پسر هفت ساله، و يا مرد هفتاد ساله نمى‌باشد، و اين مسأله عيناً مانند مسأله نبوّت است. بنگريد به عيسى كه در گاهواره سخن گفت و بنگريد به يحيى كه با توان و قدرت كتاب را أخذ نمود و خداوند به او حكم را در حال صباوت عنايت كرد.

البتّه بر مأمون نه اين مقام و شأنى را كه امام واجد بوده است، و نه چنين اعتقادى كه شيعه درباره او داشته‌اند پوشيده نمى‌باشد. بناءً عليهذا سياست مأمون چنان اقتضا كرد تا مكانت حضرت امام ابو جعفر جواد را بالا برد، و شأن او را عظيم به حساب آورد همان طور كه قبل از او با پدرش حضرت امام ابو الحسن الرِّضا عليه السّلام چنان عمل نموده بود.

مقام حضرت معصومه

پیش‌نویس خودکار

  • ايشان(علامه طهراني) مي فرمايند:

  • اين حقير معمولاً قبل از اقامت در شهر مشهد مقدّس كه تا اين تاريخ كه پنجم شهر رجب ١٤٠٣ هجريّه قمريه است؛ سه سال و چهل روز به طول انجاميده است (چون ورود در اين ارض مقدّس در بيست و ششم جمادي الاولي ١٤٠٠بوده است)، معمولاً در تابستانها با تمام فرزندان و اهل بيت، قريب يكماه به مشهد مقدّس مشرّف مي‌شديم.

  • در تابستان سنه ١٣٩٣ كه مشرّف بوديم و آية اللَه ميلاني و حضرت علامه آية اللَه طباطبائي هر دو حيات داشتند، و ما منزلي را در منتهي اليه بازارچه حاج‌آقا‌جان در كوچه حمّام برق اجاره كرده بوديم، و معمولاً از صحن بزرگ هميشه به حرم مطهر مشرّف مي‌شديم. يك روز دوساعت به ظهر مانده مشرّف به حرم شدم، و حال بسيار خوبي داشتم، و سپس براي نماز ظهر به مسجد گوهرشاد آمده و با چند نفر از رفقا بطور فُرادي نماز ظهر را خواندم، همين‌كه خواستم از در مسجد به طرف بازار كه متّصل به صحن بزرگ بود و يگانه راه ما بود، خارج شوم، دَرِ مسجد را كه متّصل به كفشداري بود بوسيدم؛ و چون نماز ظهر جماعت‌ها در مسجد گوهرشاد به پايان رسيده ومردم مشغول خارج شدن بودند؛ چنان ازدحام و جمعيّتي ازمسجد بيرون مي‌آمد كه راه را تنگ كرده بود.

  • در آنوقت كه در را بوسيدم ناگاه صدائي به گوش من خورد كه شخصي به من مي‌گويد: آقا! چوب كه بوسيدن ندارد. من نفهيدم در اثر اين صدا به من چه حالي دست داد، عينًا مانند جرقّه‌اي كه بر دل بزند و انسان را بيهوش كند، از خود بيخود شدم، و گفتم: چرا بوسيدن ندارد؟ چرا بوسيدن ندارد؟ چوب حرم بوسيدن دارد، چوب كفشداريِ حَرَم بوسيدن دارد، كفش زوّار حرم بوسيدن دارد؛ خاك پاي زوّار حرم بوسيدن دارد؛ و اين گفتار را با فرياد بلند مي‌گفتم و ناگاه خودم را در ميان جمعيّت به زمين انداختم، و گَرد و غبار كفش‌ها و خاك روي زمين را بر صورت مي‌ماليدم؛ و مي‌گفتم: ببين! اين‌طور بوسيدن دارد! و پيوسته اين كار را مي‌كردم و سپس برخاستم وبه‌ سوي منزل روان شدم. آن مرد گوينده گفت: آقا! من حرفي كه نزده‌ام! من جسارتي كه نكرده‌ام!

زیارت

بیوگرافی علامه طباطبایی

آیت‌اللَه العظمی علّامه سید محمدحسین طباطبائی رضوان‌اللَه ‌علیه در بيست و نهم ذوالقعده هزار و سيصد و بيست و يک هجريّه قمريّه، در روستاى شادگان از توابع تبريز دیده به جهان گشود. علّامه طباطبائى‌ در سنّ پنج سالگى مادرشان، و در سنّ نُه سالگى پدرشان را از دست می دهند؛ و از آنها اولادى جز ایشان و برادر كوچكتر از ایشان بنام‌ سید محمّدحسن‌ كسى دیگر باقى نمى‌ماند. (مهرتابان، ص35)

بیوگرافی علامه طباطبایی

پس از طىّ دوران تحصيلات مقدّماتى و سطوح در سنه ١٣٤٤ هجريّه قمريّه به نجف اشرف عزيمت نموده و مدّت ده سال در فقه و اصول و فلسفه به درس اساتيدى همچون آيت‌اللَه آقا شيخ محمّد حسين نائينى و آيت‌اللَه آقا شيخ محمّد حسين غروىّ اصفهانى مشهور به کمپانى و آيت‌اللَه آقا سيّد حسين بادکوبه‌اى ‌رفته و پس از نيل به مقام اجتهاد در سنه ١٣٥٤ به تبريز مراجعت و مدّت ده سال در آنجا به تدريس مشغول مى‌شوند، و در سنه ١٣٦٥ به بلده طيّبه قم هجرت نموده و مُقيم مى‌گردند. (مهرتابان، ص25)

امّا معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف عالیقدر و بى نظیر، مرحوم آیة الحقّ‌ حاج میرزا على آقا قاضى‌ قدَّس اللَه تربتَه الزّكیة آموخته‌اند؛ و در سیر و سلوك و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد كامل بوده‌اند.

مرحوم قاضى از بنى أعمام ایشان بوده‌اند، و در نجف اشرف به تربیت شاگردان الهى و وارستگان و شوریدگان جمال الهى و مشتاقان لقاء و زیارت حضرت احدیت مشغول و در آن خطّه، عالِم وحید و یگانه در این فنّ بوده‌اند؛ بطوری كه ایشان نام «استاد» را فقط بر او مى‌بردند، و هر وقت استاد بطور اطلاق مى‌گفتند مراد مرحوم قاضى است؛ و گویا در مقابل مرحوم قاضى، تمام اساتید دیگر با وجود آن مقام و عظمت علمى، كوچك جلوه مى‌كردند. (مهرتابان، ص22)

جامعیت علّامه طباطبایى در علم و عمل‌

حضرت علّامه آیتى بود عظیم؛ نه تنها از نقطه نظر فلسفه و احاطه به تفسیر قرآن كریم، و نه تنها از نقطه نظر فهم احادیث و پى بردن به حاقّ معنى و مراد و نه تنها از نقطه نظر جامعیت ایشان در سائر علوم و احاطه به عقل و نقل؛ بلكه از نقطه نظر توحید و معارف الهیه و واردات قلبیه، و مكاشفات توحیدیه، و مشاهدات الهیه قدسیه، و مقام تمكین و استقرار جَلَوات ذاتیه در تمام عوالم و زوایاى نفس.

هر كس با ایشان مى‌نشست؛ و زبان خاموش و سكوت مطلق ایشان را مى‌نگریست، مى‌پنداشت كه این مرد در مفكّره خود هیچ ندارد؛ ولى چنان مستغرق انوار الهیه و مشاهدات غیبیه ملكوتیه بودند كه مجال تنازل پیدا نمى‌كردند.و عجیب جامعیت ایشان بود بین تحمّل آن كوه‌هاى اسرار و بین حفظ ظاهر در مقام كثرت، و اعطاء حقّ عوالم و ذَوى الحقوق از تدریس و تربیت‌ طلّاب و محصّلین و دفاع از حریم دین و سنّت الهیه و قوانین مقدّس اسلام و سنگر ولایت كلّیه الهیه.

آيت‌اللَه علّامه طباطبائى‌ گذشته از جامعیت در علوم، جامع بین علم و عمل بود؛ آن هم عملی كه از تراوشات نفسانیه صورت گیرد و بر اساس طهارت سرّ تحقّق پذیرد. جامع بین علوم و كمالات فكریه و بین وجدانیات و أذواق قلبیه و بین كمالات عملیه و بدنیه بود؛ یعنى مردِ حقّى بود كه شراشر وجودش به حقّ متحقّق بود.

خطّ نستعلیق و شكسته ایشان از بهترین و شیواترین خطّ اساتید خطّ بود.

در علوم غریبه، در رَمْل و جَفْر وارد بودند؛ ولى دیده نشد كه عمل كنند. در علم اعداد و حساب جُمَل به ابْجَد و طرق مختلف آن، مهارتى عجیب داشتند.در جَبر و مقابله و هندسه فضائى و مسطّحه و حساب استدلالى سَهمى بسزا داشتند. و در هیئت قدیم استاد بودند؛ به پایه‌اى كه به آسانى مى‌توانستند استخراج تقویم كنند، علّامه طباطبائى در ادبیات عرب و معانى و بیان و بدیع استاد بودند.در فقه و اصول استاد بودند و ذوق فقهى بسیار روان و نزدیك به واقع داشتند. (مهرتابان، ص19)

گویند:

آمریكا قبل از سى سال، ایشان را بهتر از آنچه ایرانیان شناختند شناخت؛ و براى آنكه علّامه را به عنوان لزوم تدریس فلسفه شرق در آمریكا بدانجا برد، به شاه طاغوتى ایران (محمّدرضا) متوسّل شد، و شاه ایران از حضرت آيت‌اللَه العظمى بروجردىّ رضوانُ اللَهِ علیه این مهمّ را خواستار شد، و آيت‌اللَه بروجردى هم پیغام شاه را به حضرت علّامه رسانیدند؛ ولى علّامه قبول نكردند. (مهرتابان، ص46)

و با آنكه اسرار الهیه در دل تابناك او موج مى‌زد سیمائى بشّاش و گشاده و وارفته، و زبانى خموش، و صدائى آرام داشت. و پیوسته به حال تفكّر بود، و گاهگاهى لبخند لطیف بر لب‌ها داشت. (مهرتابان، ص80)

بحسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد   ***   تو را در این سخن انکار کار ما نرسد

بارى، فرق روشن علّامه طباطبائى با سائرین این بود كه اخلاقیات ایشان ناشى از تراوش باطن، و بصیرت ضمیر، و نشستن حقیقت سیر و سلوك در كُمون دل و ذهن، و متمایز شدن عالم حقیقت و واقعیت از عالم مجاز و اعتبار، و وصول به حقائق عوالم ملكوتى بود؛ و در واقع تنازل مقام معنوى ایشان در عالم صورت و عالم طبع و بدن بوده است؛ و معاشرت و رفت و آمد و تنظیم سائر امور خود را بر آن اصل نموده‌اند. ولى مسلك اخلاقى غیر ایشان ناشى از تصحیح ظاهر و مراعات امور شرعیه و مراقبات بدنیه بود، كه بدینوسیله مى‌خواهند دریچه‌اى از باطن روشن شود؛ و راهى بسوى قرب حضرت احدیت پیدا گردد.

در آیات قرآن كریم و اخبار معصومین سلامُ اللَهِ عَلیهم أجمعین نسبت به تقویت عقل و تقویت قلب و لزوم متابعت شرع تأكید شده است. و در دعاها و مناجات‌ها تقویت هر سه را از ذات اقدس حضرت احدیت خواستار شده‌اند. (مهرتابان، ص87)

استاد ما علّامه طباطبائى‌ قدَّس اللَهُ سرَّه در هر سه موضوع در درجه كمال، بلكه در میان اقران حائز درجه اوّل بودند:

امّا از جهت كمال قوّه عقلیه و حكمت نظریه، متّفقٌ علیه بین دوست و دشمن؛ در جهان اسلام بى نظیر بودند.

و امّا از جهت كمال قوّه عملیه و حكمت عملیه، و سیر باطنى در مدارج و معارج عوالم غیب و ملكوت و وصول به درجات مقرّبین و صدّیقین؛ دو لب بسته و خاموش ایشان كه كتمان سرّ را از أعظم فرائض مى‌دانستند بما اجازه نمى‌دهد كه حتّى بعد از زمان حیات ایشان بیش از این در این مرحله كشف پرده كنیم.

الّا آنكه ـ همانطور كه ذكر شد ـ اجمالًا مى‌گوئیم: علّامه در دنیا غائب بود؛ غائب آمد و غائب رفت.

و امّا از جهت شرع، خود یك فقیه متشرّع بودند كه در رعایت سنن و آداب بتمام معنى الكلمه بذل توجّه داشتند؛ و حتّى از بجا آوردن كوچكترین مستحبّات دریغ نمى‌نمودند. و به آورندگان شرع مبین بدیده تعظیم و تجلیل و تبجیل مى‌نگریستند. (مهرتابان، ص122)

کتاب نفیس سیره صالحان

کتاب نفیس سیره صالحان نسخۀ منقّح سخنرانی‌های حضرت آیة‌اللَه حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی قدّس‌اللَه‌سرّه در سال 1432 ه.ق می‌باشد، که به تبیین و اثبات «حجّیّتِ قول و فعل اولیای‌الهی، به جهت حکایت از متن واقع» همراه با ذکر برخی ادله عقلی و نقلی و شواهد پرداخته و و با زبانی ساده و روان، پرده از حقایق نشکفتۀ این امر خطیر به‌قدر طاقت بشری، بر‌داشته و تا اندازه‌ای به شبهات مربوطه پاسخ می‌دهد.
از آنجا که پس از ایراد سخنرانی‌ها، سؤالات و اشکالاتی مطرح شد و مرحوم مؤلف پاسخ‌هایی عمیق و ژرف مکتوباً ایراد فرمودند، محقّقان انتشارات مکتب وحی به دستور مؤلّف، پاسخ‌های مذکور را در ضمنِ متن کتاب، در جای مناسب آن، مندرج ساخته که بر غنای مطالب افزوده و مخاطب را با افق‌های والایی از معرفت به ولایت آشنا می‌نماید.
اهمّ مطالب مندرج در این اثر:
• انطباق عمل با متن واقع، معیار اطاعت از شرع
• حجیت ذاتی کلام انبیاء و اولیاء به جهت حکایت از متن واقع
• اعم‌بودن معنای ولایت از امامت
• ولایت ولی‌الهی نسبت به جاهل حجیت ندارد
• تحقّق مقام «لا یَشْغُلُه شَأنٌ عَن شَأنٍ» در اولیای‌الهی تحت ولایت امام‌زمان علیه‌السلام
• سرّ حجیت فعل اولیاء در داستانِ حضرت موسی‌وخضر
• تکامل نفسانی و فعلیت انسانی،‌دلیل حجیت عقلیه و شرعیه شریعت اولیای‌الهی
• تفاوت ماهوی علم اولیاء‌الهی و دانش اهل‌ظاهر
• عدم جواز عرضۀ قول و فعل ولی خدا بر کتاب و سنت
• عینیت گفتار و رفتار اولیای‌الهی با معصومین، ملاک حجیت کلام آنان
• علوم اولیای الهی به افاضۀ ائمۀ معصومین و اشراف آنها به مصالح و مفاسد

کتاب افق وحی

کتاب افق وحی اثر بی‌نظیر حضرت آیة‌اللَه حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی قدّس‌اللَه‌سرّه می‌باشد که به انگیزۀ «نقد نظریۀ دکتر عبدالکریم سروش پیرامون وحی» تدوین شده است. نویسنده با دلایلی محکم و ادله‌ای متقن به رد و نقد این نظریه پرداخته و حقیقت وحی را که متنزّل از عالم ربوبی است، مبرّا از هر گونه نقص و اشکال و اعوجاج و انحراف، معرّفی می‌فرماید.
از آنجا که پاسخ برخی بزرگان به این نظریه، خالی از نقاط‌ شبهه‌انگیز نبود و باعث تثبیت نظریات انحرافیِ صاحب مقاله شده است، مؤلف محترم تأمّلاتی در اینگونه پاسخ‌ها نیز نموده‌ و موارد خبط و خطا را با ادلۀ متقن بیان فرموده‌اند.
اهم مطالب مندرج در کتاب:
• ضوابط طرح شبهه و اشکال در باورهای دینی
• تبیین حقیقت توحید و تفاوت مراتب اسماء کلیۀ پروردگار
• تبیین و اثبات توحید افعالی و ذکر شواهدی از آیات و روایات و کلمات بزرگان درباره این موضوع
• اتحاد ارادۀ نبی‌خدا و ولیّ کامل‌الهی با ارادۀ خدا
• علم حضوری اولیای‌الهی به وقایع گذشته و حال و آینده
• حقیقت وحی و الهام
• نقد شبهات مختلفِ صاحب‌شبهه مشتمل بر:
• نقدِ «مقایسه شعر شعراء با وحی پیامبران»؛
• نقدِ «مدعای تأثیر محیط، فرهنگ زمانه و شخصیت پیامبر در کیفیت تلقّی و بیان وحی»؛
• نقدِ «شبهۀ خطاپذیری قرآن»؛‌
• نقدِ «شبهه فهمِ مراد جدی قرآن به‌وسیلۀ علوم تجربی»؛
• نقدِ «شبهۀ یکنواخت نبودن بلاغت قرآن»؛
• نقدِ «شبهۀ عدم علم پیامبر بر تاریخ گذشتگان و دانش زمان خویش و علوم امروزی»؛
• نقدِ «شبهه جواز ورودِ دروغ مصلحت‌آمیز در قرآن» و دیگر شبهات مطروحه در مقاله.

آیةاللَه حاج سید جمال الدّین گلپایگانی

آیةاللَه حاج سید جمال الدّین گلپایگانی در سال 1295 ه‍. ق در سعید آباد گلپایگان، در یک خانوادۀ روحانی متولّد شد. وی مقدّمات حوزوی را نزد برادران خود آموخت. سپس برای ادامۀ تحصیل عازم حوزۀ علمیۀ اصفهان شد، و در آنجا از محضر جهان‌گیرخان قشقایی و آخوند کاشی درس سیر و سلوک آموخت و از آنها دستورهای اخلاقی و تهذیب نفس گرفت. وی پس از اینکه به نجف أشرف عزیمت نمود، به تحصیل دروس سیر و سلوک و عرفان نزد اساتیدی همچون شیخ علی‌محمد نجف آبادی و سید احمد کربلایی پرداخت، تا اینکه از جهت عظمت و مقام و تهذیب نفس از افراد انگشت شمار معاصر به حساب آمد.

ایشان اهل نماز شب و مناجات و راز و نیاز با پروردگار خویش بود. همسایگان وی از صدای گریه‌های نیمه شب و مناجات او حکایاتی دارند، او در تهذیب به مرتبه ای رسیده بود که نقل شده: وقتی از شهر اصفهان به نجف رهسپار شد، مردم را به صورت‌های برزخی آنان می‌دید و خودش فرموده است: «مردم را به صورت وحوش و حیوانات آن قدر دیدم که ملول شدم. وقتی به حرم مطهّر علیّ علیه السّلام مشرّف شدم، از حضرت خواستم که این حالت را از من بگیرد. حضرت هم آن حال را از من گرفت. از آن به بعد مردم را به صورت‌های عادی می‌دیدم.»

ایشان خیلی به خواندن دعاها اهمّیت می‌داد، به‌طوری‌که بیشتر اوقات به مطالعۀ صحیفۀ سجّادیّه، مناجات خمسة عشر و به خواندن مناجات المریدین می‌پرداخت.

سرانجام این عالم ربّانی کالبد تن را در عصر دوشنبه 29 محرّم الحرام 1377 ه‍. ق وداع گفته و به ملکوت أعلی پیوست؛ رحمة اللَه علیه. (مهر تابناک، ص 123)

 

 

اساتید

 

1. مرحوم عارف کامل حضرت آیة اللَه العظمی آقا سید احمد کربلایی طهرانی رضوان اللَه علیه
2. مرحوم آقا شیخ محمدعلی نجف‌آبادی رضوان اللَه علیه
3. آخوند ملاّ محمّدکاظم خراسانی رحمة اللَه علیه
4. حضرت آیةاللَه العظمی شیخ محمدحسین نائینی رحمة اللَه علیه

اساتید ایشان در عرفان

استاد ایشان در عرفان در نجف اشرف قبل از مرحوم آقا سیّداحمد کربلایی طهرانی، مرحوم آقا شیخ علی‌محمد نجف‌آبادی، معروف به آخوند گربه* بود. (مطلع انوار، ج2، ص 386)

مرحوم آقا سیّدجمال‌الدّین برای حقیر (علامه طهرانی) نقل کردند که:

در ایّام جوانی که تحصیلات ایشان در اصفهان بوده است؛ استاد و مربّی اخلاقی ایشان، مرحوم آخوند کاشی، و مرحوم جهان‌گیرخان قشقایی بوده‌اند. و چون به نجف اشرف مشرّف می‌شوند، استادشان مرحوم آقا سیّدجواد بوده است؛ و می‌فرمودند: «او مردی سریع و پُرمایه و پُر محتوی بود»؛ و می‌گفت: «اگر از عالم بالا به من اجازه دهند؛ در سر چهارراه‌ها، چهارپایه می‌گذارم و بر روی آن می‌ایستم و مردم را به توحید و عرفان خداوندی می‌خوانم.» و دیری نپایید که به رحمت حقّ پیوست. و من به مرحوم آیةاللَه و مربّی اخلاقی، آقای شیخ علی‌محمّد نجف‌آبادی‌ رجوع کردم؛ و از او دستور می‌گرفتم. مدّت‌ها از این موضوع گذشت؛ و من در تحتِ تعلیم و تربیت او بودم.
تا یک شب که برحسب معمول به مسجد سَهله آمدم برای عبادت و عادت من این بود که به دستور استاد، هر وقت شب‌ها به مسجد سهله می‌رفتم؛ اوّلاً نماز مغرب و عشاء را به‌جای می‌آوردم؛ و سپس اعمال وارده در مقامات مسجد را انجام می‌دادم؛ و پس از آن دست‌مالی که در آن نان و چیزی بود، به‌عنوان غذا باز می‌کردم؛ و مقداری می‌خوردم. آن‌گاه قدری استراحت نموده و می‌خوابیدم، وسپس چندین ساعت به اذان صبح مانده برمی‌خاستم، و مشغول نماز و دعا و ذکر و فکر می‌شدم؛ و در موقع اذان صبح، نماز صبح را می‌گزاردم؛ و تا اول طلوع آفتاب به بقیّۀ وظائف و اعمال خود ادامه می‌دادم، آن‌گاه به نجف مراجعت می‌نمودم.
در آن شب که نماز مغرب و عشاء و اعمال مسجد را به‌جای آوردم؛ و تقریباً دو ساعت از شب می‌گذشت؛ همین که نشستم؛ و دستمال خود را باز کردم، تا چیزی بخورم؛ هنوز مشغول خوردن نشده بودم که صدای مناجات و ناله‌ای به گوش من رسید، و غیر از من هم در این مسجد تاریک، احدی نبود.
این صدا از ضلع شمالی، وسط دیوار مسجد، درست در مقابل و روبه‌روی مقام مطهّر حضرت امام زمان عجّل‌اللَهُ تعالی‌فَرَجه شروع شد؛ و به‌طوری جذَّاب و گیرا، توأم با سوزوگداز و ناله و اشعار عربی و فارسی و مناجات‌ها و دعاهای عالیةالمضامین بود که به‌کلّی حال ما را و ذهن ما را متوجّه خود نمود. من نتوانستم یک لقمه از نان بخورم؛ و دستمال همین‌طور باز مانده بود، و نتوانستم بخوابم و استراحت کنم؛ و نتوانستم به نماز شب و دعا و ذکر و فکر خود بپردازم. و همین‌طور متوجّه و منصرف به‌سوی او بودم.
صاحب صدا، ساعتی گریه و مناجات داشت؛ و سپس ساکت می‌شد. قدری می‌گذشت، دوباره مشغول خواندن و درددل کردن می‌شد؛ باز آرام می‌گرفت. و سپس ساعتی مشغول می‌شد؛ و آرام می‌گرفت. و هربار که شروع می‌کرد به خواندن؛ چند قدمی جلوتر می‌آمد؛ به‌طوری‌که قریب به اذان صبح که رسید؛ در مقابل مقام مطهّر امام زمان أرواحنا فداه رسیده بود. در این حال خطاب به حضرت نموده؛ و پس از گریۀ طولانی، و سوز و نالۀ شدید و دل‌خراشی، این اشعار را با تخاطب و گفت‌وگوی با آن حضرت خواند:
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم‌   **   از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم‌
رهرو منزل عشقیم و ز سرحدّ عدم‌   **   تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‌ایم‌
سبزۀ خطّ تو دیدیم و ز بستان بهشت‌   **   به طلبکاری این مِهر گیاه آمده‌ایم‌
با چنین گنج که شد خازن او روح امین‌   **   به گدایی به در خانۀ شاه آمده‌ایم‌
لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست؟‌   **   که درین بحر کرم، غرق گناه آمده‌ایم‌
آبرو می‌رود ای ابر خطا شوی ببار   **   که به دیوان عمل نامه سیاه آمده‌ایم‌
حافظ این خرقۀ پشمینه بیندازکه ما   **   از پی قافله با آتشِ آه آمده‌ایم‌
[دیوان حافظ، غزل 347]
و دیگر ساکت شد؛ و هیچ نگفت؛ و در تاریکی چندین رکعت نماز گزارد تا سپیده صبح دمید. آن‌گاه نماز را به‌جای آورده، و مشغول به خود در تعقیبات، و ذکر و فکر بود تا آفتاب دمید. آن‌وقت برخاست و از مسجد خارج شد. و من تمام آن شب را بیدار بودم؛ و از همۀ کاروبار خود واماندم؛ و مات و مبهوت وی بودم.
چون خواستم از مسجد بیرون شوم؛ از سرخدمۀ آنجا که اطاقش خارج از مسجد، و در ضلع شرقی بود پرسیدم: «این شخص که بود؟ آیا شما او را می‌شناسید؟»
گفتند: «آری! این مردی است به نام سیّداحمد کربلایی. بعضی از شب‌های خلوت که در مسجد کسی نیست می‌آید؛ و حال و وضعش هم همین‌طور است که دیدید.»
من که به نجف آمدم و خدمت استاد، آقا شیخ علی‌محمّد رسیدم؛ مطالب را موبه‌مو برایشان بیان کردم؛ ایشان برخاست و گفت: «با من بیا!» من در خدمت استاد رفتم. استاد در منزل آقا سیّداحمد وارد شد؛ و دست مرا در دست او گذارد و گفت: «از این به بعد، مربّی اخلاقی و استاد عرفانی تو ایشان است؛ باید از او دستور بگیری و از او متابعت بنمایی!» (توحید علمی و عینی، ص 20)

* درباره وجه تسمیه مرحوم آقا شیخ علی‌محمد نجف آبادی به آخوند گربه رجوع شود به مطلع انوار، ج 2، ص 163؛ توحید علمی و عینی، ص 21.

اساتید ایشان در فقه و اصول

بعد از رحلت مرحوم آخوند ملاّ محمّدکاظم خراسانی (که مرحوم گلپایگانی به درس او می‌رفت) مبتلا به کسالت و سینه‌درد شد، که ناچار به سامرّاء، به‌واسطۀ آب‌وهوا آمد و مدت یازده ماه در آنجا توقّف کرد.

و بعد از این مدت که بهبودی حاصل شد، عازم شد به نجف اشرف مراجعت کند؛ هرچه رفیق و دوست او در سامرّاء مرحوم حاج سید میرزا مهدی شیرازی اصرار می‌کند که در سامرّاء بماند (و حتّی می‌گوید: نان و آبگوشتی که داریم با هم می‌خوریم) ایشان قبول نمی‌کند و می‌گوید: «من باید به نجف اشرف بروم!»

از مرحوم آقا میرزا محمّدتقی شیرازی که آن‌وقت در سامرّاء بودند، می‌پرسد که: «در نجف اشرف مطالب شیخ انصاری در دست کیست؟» می‌گوید: «در دست آقا میرزا محمّدحسین نائینی!» و در کاظمین نیز از مرحوم آقا سیّدحسن صدر همین سؤال را می‌کند، ایشان هم می‌گویند: «مطالب شیخ در دست میرزا محمّدحسین نائینی است».

ویژگی علامه طهرانی در میان بزرگان

زندگی‌نامه حضرت علامه طهرانی

علاّمه آیة اللَه العظمی حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی در  24 محرم سنۀ ١٣٤٥ هجری قمری در طهران، دیده به جهان گشود.

دوران تحصیل متداول زمان خود را با اخذ مدرک مهندسی فنّی و به عنوان دانشجوی ممتاز در هنرستان صنعتی طهران به پایان رساند. دولت وقت پیشنهاد اعزام ایشان را به عنوان دانشجوی ممتاز برای ادامه تحصیل به آلمان ارائه نمود؛ ولیکن با توجیه و ارشاد پدر بزرگوار و تأمّل در سرانجام خویش، به شهر مقدّس قم، آستان منوّر و پر بهاء حضرت فاطمۀ معصومه سلام اللَه علیها هجرت نمود  (مهرفروزان، ص29)

ارتباط ایشان در اوان اشتغال به تحصیل با مرحوم علاّمه طباطبایی که با فراگیری دروس فلسفه آغاز شده بود، از مراتب کسب علوم متداول حوزوی گذشت و به ارادت و پیوندی وثیق که محصول شیفتگی به صفات ملکوتی آن بزرگ و عطش نسبت به فَیَضان علوم و معارف حقّۀ تشیّع و ولایت که در نفس قدسی انورش متبلور گشته بود، مبدّل گشت؛ و فصل جدیدی در حیات علمی و جهان‌بینی او گشود.

علاّمه طباطبایی از آنجا که این شاگرد مبرّز را مستعدّ برای دریافت جمیع مراتب معرفت و وصول به حقیقت شریعت و آبشخوار مکتب وحی دید، به مدت هفت سال بی‌مضایقه آنچه را که نتیجۀ تجربۀ علمی – فلسفی و سلوک عرفانی خود طیّ سالیان متمادی در محضر بزرگان و اعلام حوزۀ نجف بود، به ایشان منتقل کرده و  درهای هدایت را یکی پس از دیگری به روی او باز نمود. (مهرفروزان، ص33)

ایشان بعد از ارتحال والد معظّم خویش با کسب اجازه از محضر علامه طباطبایی رهسپار عتبه مقدسه مولی الموالی امیرالمومنین شدند و به مدت هفت سال از محضر بزرگانی همچون:

مرحوم آیة اللَه حاج شیخ حسین حلّی و مرحوم آیت اللَه سید ابوالقاسم خویی و آیت اللَه شاهرودی و آقا شیخ آغا بزرگ طهرانی رحمة اللَه علیهم بهره‌مند گشته به طوری که در بین تمامی علماء و فضلای نجف مشارٌ بالبنان شدند، و به تصدیق مراجع و بزرگان نجف در صورت بقاء در حوزه، مرجعیّت شیعه مطلقاً در انحصار ایشان قرار می‌گرفت.

تا اینکه در سال آخر اقامت در نجف به مراد و مطلوب و گمشدۀ خویش که سالیان سال در انتظار رؤیت و ملازمت او دیده به تقدیر بسته بودند رسیدند و با مشاهدۀ جمال بی‌مثال عارف کامل، برجسته ترین  شاگرد سلوکی و عرفانی حضرت آیت الله العظمی، حاج سیّد علی قاضی، به نام حضرت حاج سیّد هاشم حدّاد ـ رضوان اللَه علیهما ـ دیگر جای خالی در فکر و قلب و ضمیر خویش نیافتند و یکسره دل و دین به این ولیّ ربّانی سپردند و به اوج مقصود دست یافتند.

شاگردی در خدمت چنین استاد و عارفی به مدّت بیست و هشت سال، و وصول به مراتب شهود و فناء فی اللَه و رجوع به عوالم بقاء، از ایشان عارف و فقیه و حکیمی بی نظیر به وجود آورد که به تأیید و اعتراف استاد خویش، «سیّدالطائفتین* » گردید.

*: بزرگ عالم ظاهران و باطن

همچنین از دیگر اساتید اخلاق و عرفانی ایشان می توان به مرحوم آیت اللَه سید جمال الدین گلپایگانی، مرحوم آیت اللَه شیخ عباس قوچانی و مرحوم آیت اللَه حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی رضوان اللَه علیهم نام برد.

مرحوم علاّمه طهرانی پس از مراجعت از نجف أشرف، حدود بیست و دو سال در طهران و شانزده سال در مشهد مقدس رضوی به وعظ و ارشاد و تربیت مستعدّین و دستگیری دردمندان در سیر و سلوک الی اللَه همّت گماشت، و تا پایان عمر به تألیف و تصنیف دورۀ «علوم و معارف اسلام»  در قالب 90 جلد کتاب پرداخت. (رساله اجتهاد وتقلید، ص 40)

(برای مشاهده لیست کتاب‌ ها به همراه لینک آنها به انتهای این صفحه مراجعه فرمایید.)

و خود بارها می‌فرمودند:

«هركس به اين تأليفات توجّه و تأمّل نمايد و به مضامين آن عمل كند، قطعاً برايش فتح باب خواهد شد.» (مقاله فروغ جاوید)

ایشان به فرزند خود حضرت آیت الله حاج سید محسن طهرانی رضوان الله علیه می فرمود:

«ما سفره‌‏اى را پهن كرده‏‌ايم كه تمام دنيا را از همه ملل و اقوام بر سر اين سفره جمع كنيم و مسئولیت تبیین و نشر و ترویج این مطالب و مبانی بر عهده تو خواهد بود.» (شرح روایت عنوان بصری، جلسه 70)

ویژگی علامه طهرانی در میان بزرگان

علامه طباطبایی رضوان اللَه علیه هنگام مهاجرت ایشان به نجف اشرف به ایشان می فرمایند:

«هيچ‏گاه صورت پر مهر جناب‏عالى فراموش بنده نمی‌‏شود. و لولا اينكه موضوع آستان عرش‏بنيان حضرت امير عليه‌‏السّلام بود، بنده هيچ‏گونه رأى مسافرت جناب‏عالى، نه در مقام شور و نه به حسب تصوّر نمی‌‏دادم. » (حریم قدس، ص110)

مرحوم حاج سید هاشم حداد رضوان اللَه علیه در وصیت نامه خود خطاب به ایشان می فرمایند:

«حقیر جانشین قرار دادم از طرف خودم، چه در حال حیات و چه در حال ممات، در امور شریعت و در امر طریقت و تربیت افراد برای وصول به حق، آقای سید محمدحسین حسینی طهرانی را، و ایشان لسان من است و مورد اطمینان من می باشد.» (مطلع انوار، ج1، ص107)

بیوگرافی علامه طهرانی

کتاب نفیس نفحات انس

کتاب نفیس «نفحات انس» مجموعه پیاده‌شدۀ مصاحبات حضرت آیت‌اللَه حاج سید محمدمحسن حسینی طهرانی قدّس‌اللَه‌سرّه با مؤسسۀ محترم شمس‌الشّموس، پیرامونِ «انسان کامل در فرهنگ تشیّع» به‌نحو عامّ، و تبیینِ «مقام عرفانی عارف کامل حضرت حاج سید‌هاشم‌حداد قدّس‌اللَه‌سرّه» به‌نحو خاص، می‌باشد که با لسانی سلیس و بیانی روان به تبیین آموزه‌های اصیل عرفانی پیرامونِ این موضوعِ پیچیده پرداخته، که به عنوان مقدمه‌‌ای در شناخت انسان کامل، رهپویان طریق حق و مسیر هدایت را به تحقیق گسترده در این موضوع دعوت می‌فرماید.
اهم مطالب مندرج در این اثر:
• علّت تأکید اولیای‌الهی بر اتقان در خواندن دروس طلبگی
• دیدگاه و بینش متعالی مرحوم حدّاد دربارۀ واقعۀ عاشورا
• تجلّی توحید به نحو اَتمّ در سیدالشهداء علیه‌السلام در روز عاشورا
• کیفیت جمع میان وحدت و کثرت در روز عاشورا
• تبیین حقیقت ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام و اولیای‌الهی
• کلام مرحوم حدّاد نازل‌کننده حق است نه منطبق بر واقع
• تبیین حقیقت مقام «لاهو الا هو»، «مقام احدیّت» و «مقام واحدیّت»
• حجیّت کلام اولیای‌الهی عیناً همانند حجیّت کلام معصومین
• کیفیت اتحاد اولیای‌الهی با امام معصوم در حقیقت ولایت
• تفاوت بین سعۀ وجودی امام زمان علیه‌السلام و عارف کامل
• تفاوت مراتب شهود در میان اولیای‌الهی
• عدم تفاوت بین غیبت و ظهور امام، نزد عارف‌ باللَه
• منزلت و علوّ مقام حضرت زهرا سلام‌اللَه‌علیها در بیان مرحوم حدّاد
• عدم تنازل عارف‌کامل از مقام توحید
• ابتهال و تجرد نفسانی علامه طهرانی هنگام شنیدن نام امام‌ زمان علیه‌السلام
• نیاز به ادراک شهودی برای فهم کلام اولیای‌الهی

کتاب نفهات انس – انسان کامل در فرهنگ شیعه

کتاب رساله عمره مفرده

کتاب «عمره مفرده» اثر نفیس حضرت آیة الله حاج سید محمد محسن حسینی طهرانی قدس‌سره می‌باشد. در این کتاب با ذکر دلیل و تبیین شواهد، بیان می‌شود که تکرار عمره در یک ماه جایز نمی‌باشد. ولی مهمترین مطالب این کتاب حول محورِ «فقه صحیح و فقه غیر صحیح» است.
اهم مطالب مندرج در این کتاب:
• تفاوت چشمگیرِ نگرشِ فقهیِ «اهل عرفان و اولیای الهی» با نگرش فقهیِ «علمای اهل ظاهر»
• فقیه باید مراقب باشد که سلیقۀ شخصی و پیش‌فرضها در فتوای وی دخالت نداشته باشد، و فضای محیط و اطرافیان در نحوۀ استنباط او تعیین کننده نباشد.
• مجتهد باید روحش متصل به عالم توحید، و نفس او تهذیب شده و قلب او نورانی باشد که این مسئله در کیفیت شناخت احکام الهی بسیار مؤثر است.
• وظیفۀ مجتهد این است که ملاک و فلسفۀ احکام را برای مکلف تبیین کند.
• او باید بین احکام شخصی و احکام کلی، فرق گذاشته و احکام شخصی را به دیگر افراد سرایت ندهد.
• مجتهد باید به عواقب روحیِ یک تکلیف توجه داشته و در بیانِ حکم، ظرفیت مخاطب را لحاظ کند؛ ممکن است بیان یک حکم، تأثیر سوئی در مخاطب ایجاد کند.
• تربیتِ مکلف و هدایت او به سمت روحِ تکالیف، از وظایف مجتهد است.
• برخی مستحبات مثل زیارت امام علیه السلام از واجبات مهمتر‌اند اگر چه شارع به جهت مصالحی نمی‌تواند آن را واجب نماید.
• نقد نظریه «اقلّ ثواباً» در عباداتی که مکروه شمرده شده است.

کتاب رساله عمره مفرده